سلامت

اگر با اضطراب و افسردگی مبارزه می کنید، اجازه ندهید کسی به شما بگوید که این فقط استرس است

اگر با اضطراب و افسردگی مبارزه می کنید، اجازه ندهید کسی به شما بگوید که این فقط استرس است

شوک شل. این تنها کلمه ای است که می توانم برای توصیف احساسی که در زمان شروع دانشگاه داشتم استفاده کنم. من به عنوان یک دانش آموز پیش از تحصیل دچار مشکل بودم و از عملکرد و محیط پر استرس خود دلسرد شدم. فشار خانواده برای ادامه تحصیل پزشکی به عنوان حرفه باور نکردنی بود. هرچه بیشتر به من فشار می آوردند، بیشتر احساس می کردم که غرق در شک و تردید هستم که آیا واقعاً می توانم موفق شوم.

من خیلی سخت کار می کردم، اما خوب کار نمی کردم. چه مشکلی با من داشتم؟

سال اول، در مورد انتخاب شغلم فکر کردم. من این احساس را داشتم که انتخاب دکتر شدن برایم مهم نیست. وقتی بیشتر به آن فکر می کردم، متوجه شدم که این رشته را نه به این دلیل که به آن علاقه مند بودم، بلکه به دلیل نیاز بی پایانم به افتخار والدینم انتخاب کرده ام. در نهایت تصمیم گرفتم پزشکی را کنار بگذارم و روی شغلی تمرکز کنم که عمیقاً به آن علاقه داشتم: سلامت عمومی.

این من مجبور بودم اول با تصمیمم صلح کنم. این زمانی بود که همه چیز شروع شد – تابستان گذشته – زمانی که من در بوستون، ماساچوست کار می کردم.

ابتدا احساس بیقراری و نگرانی دائمی بود. شب ها با احساس سبکی سر و حالت تهوع از خواب بیدار می شدم. ذهنم تند تند می زد، قلبم احساس می کردم که از سینه ام بیرون می زند، و ریه هایم نمی توانستند با بقیه بدنم هماهنگی داشته باشند در حالی که برای نفس کشیدن تلاش می کردم. این اولین حمله از بسیاری از حملات پانیک خواهد بود.

با گذشت تابستان، متوجه شدم که دچار اضطراب شده ام. حملات پانیک بیشتر شد. یک درمانگر به من گفت که فعال بمانم و اطرافم را با دوستانم محاصره کنم، که این کار را انجام دادم، اما وضعیتم بهتر نشد.

وقتی در سپتامبر به مدرسه برگشتم، امیدوار بودم که مشغول کارهای مدرسه باشم. حواس من را پرت می کرد و در نهایت اضطرابم محو می شد. من در نهایت دقیقاً برعکس را تجربه کردم.

اضطراب من تشدید شد. قبل و در کلاس احساس اضطراب می کردم. ناامیدی دوباره به دلم نشست. چرا بهتر نشدم؟ ناگهان برگشتن به مدرسه احساس فلج كردن كرد. سپس بدترین اتفاق افتاد.

من شروع به حذف کلاس کردم. خواب فرار من شد حتی اگر زود بیدار می شدم، به زور خودم را دوباره به خواب می بردم تا بتوانم ذهن عذاب آورم را بی حس کنم. گاهی اوقات بی دلیل گریه می کردم. من در یک چرخه بی پایان از داشتن افکار باطل قرار گرفتم.

درد جسمی ناگهان مانند یک حواس پرتی از شکنجه عاطفی احساس شد. جنگ بین اضطراب و افسردگی بی امان بود.

با وجود اینکه دوستانم در اطرافم احاطه شده بودند، احساس تنهایی می کردم. به نظر می‌رسید والدینم نمی‌دانستند که چرا من حتی وقتی می‌خواستم آن را برایشان توضیح دهم احساس ناراحتی می‌کنم. مادرم یوگا و مدیتیشن را برای کمک به روحیه من پیشنهاد کرد. پدرم به من گفت که همه چیز در ذهن من است.

چگونه می توانم به آنها بگویم که چند روزی است که باید از تک تک فیبرهای وجودم فقط برای بلند شدن و شروع روز استفاده کنم؟

span class=”css-zya54r”/>

پس از ماه‌ها درمان و فراز و نشیب، من سرانجام شروع به مصرف داروهای ضد افسردگی کردم، و والدین من اکنون عمق آن را درک می کنند از دردی که احساس می کردم.

و اکنون، اینجا ایستاده ام. هنوز مضطرب، هنوز افسرده. اما کمی امیدوارتر است. سفر برای رسیدن به این نقطه دشوار بود، اما من فقط خوشحالم که اینجا هستم.

امروز، فقط می‌خواهم عمیق‌ترین قدردانی خود را از والدین، دوستانم و هرکسی که در کنار من بوده است ابراز کنم. .

خطاب به والدینم: نمی توانم به اندازه کافی از شما تشکر کنم که حتی تاریک ترین قسمت های وجودم را پذیرفتید و من را بدون قید و شرط دوست دارید.

به دوستانم: از اینکه در این مدت مرا در آغوش گرفتید متشکرم. گریه می‌کنم و مجبورم می‌کنم نفس بکشم، وقتی احساس می‌کردم از نظر فیزیکی غیرممکن است، و برای اینکه همیشه دستم را در این چند ماه غیرممکن نگه داشته‌ام. از تمام افرادی که در زندگی من آنجا بودند و هرگز اجازه ندادند یک بار در مورد آن احساس بدی داشته باشم، سپاسگزارم. آنقدر استرس داشته باشید که واقعا تنها نیستید. ممکن است به اطراف خود نگاه کنید و فکر کنید که هیچ کس دیگری در دنیا نمی‌داند که شما چه می‌گذرید، اما افرادی هستند که می‌دانند. هرگز از آنچه می گذرانید نترسید و خجالت نکشید.

هر چه احساس یا رنج می برید بهتر می شود. در این فرآیند، شما بیشتر از آنچه که فکرش را می‌کردید در مورد خودتان کشف خواهید کرد. مهمتر از همه، متوجه خواهید شد که یک جنگجو هستید و زمانی که به کف زمین رسیدید، جایی برای رفتن ندارید جز بالا رفتن.

اگر شما یا کسی که می شناسید با افسردگی دست و پنجه نرم می کنید، بیش از یک مورد وجود دارد. راه کمک گرفتن National Suicide Prevention Lifeline را با شماره 800-273-8255 امتحان کنید و با منابع نزدیک شما.

این مقاله در اصل در مجله دختر قهوه ای /a>.


شیلپا پراساد در حال حاضر دانشجوی مقدماتی در دانشگاه بوستون است. او در اوقات فراغت خود عاشق رقصیدن، خواندن و تماشای برنامه های تلویزیونی است. هدف او به عنوان یک نویسنده برای مجله دختر قهوه ای، برقراری ارتباط با دختران در سراسر جهان با به اشتراک گذاشتن تجربیات و ایده های منحصر به فرد خود است.

حتما بخوانید : Comprendre Le Clash Baby
محتوایkhalg.ir فقط برای مقاصد اطلاعاتی و آموزشی است. وب سایت ما قرار نیست جایگزینی برای مشاوره پزشکی حرفه ای، تشخیص یا درمان باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا