روانشناسی

ناخودآگاه در مقابل ناخودآگاه: تفاوت چیست؟

ناخودآگاه در مقابل ناخودآگاه: تفاوت چیست؟

تفاوت بین ناخودآگاه و ناخودآگاه چیست؟

شوخی بسیار بدی به نظر می رسد، اینطور نیست؟ خوشبختانه، هیچ خط پانچ وجود ندارد.

این سوالی است که پاسخ قطعی ندارد. بنابراین آنچه در ادامه می‌آید را نباید تمام حقیقت در نظر گرفت – ممکن است هرگز آن را کشف نکنیم – بلکه در عوض، یک تفسیر داریم.

اول از همه، شایان ذکر است که کسانی که کت سفید و حروف بعد از نام خود دارند تقریباً همیشه به ناخودآگاه و به ندرت به ناخودآگاه اشاره می کنند. آنها از یک اصطلاح برای اشاره به تمام فرآیندهای ذهنی استفاده می کنند که خارج از آگاهی آگاهانه ما رخ می دهد.

اما بیایید آن کت‌ها را کناری بیندازیم و برای یک ثانیه کلاه فکری خود را بر سر بگذاریم و ببینیم آیا نمی‌توانیم راهی برای تعریف هر “بخش” ذهن به طور جداگانه پیدا کنیم (می‌بینید که چرا “بخش” را گذاشتیم. در کاماهای معکوس در ادامه مقاله).

همه چیز به دسترسی محدود می شود

نقطه اصلی جدایی ما بر این تمرکز خواهد داشت که چگونه و آیا می توانیم به فرآیندهایی که در هر یک از ناخودآگاه و ناخودآگاه رخ می دهد دسترسی داشته باشیم.

منظور ما از دسترسی چیست؟ اساساً، آیا می‌توانید فرآیند خاصی را به خط مقدم ذهن خودآگاه خود بیاورید و به معنای داشتن افکار و مفاهیم مبتنی بر حس یا زبان، درباره آن فکر کنید.

بیایید خاطره را به‌عنوان مثال در نظر بگیریم: به تعطیلات دوران کودکی که با علاقه به یاد می‌آورید، فکر کنید. آیا می توانید صحنه را به تصویر بکشید، آیا می توانید صداها را بشنوید، آیا می توانید عطرهایی را که روی نسیم می چرخد ​​را استشمام کنید؟

بدون شک شما آن چیزها را به خاطر خواهید آورد. اما آیا می توانید احساسات شادی و شادی را “به خاطر بسپارید”؟

“خب، مطمئناً می توانم”، ممکن است بگویید، “فقط با فکر کردن به این زمان از زندگی، احساس خوشحالی بیشتری می کنم.”

اما اینجاست که جالب می شود. شما می توانید به تنهایی یک منظره را جدا کرده و به یاد بیاورید. شما می توانید همین کار را برای یک صدا، طعم، بو و حتی لمس چیزی انجام دهید – شاید ماسه بین انگشتان پا.

اکنون سعی کنید احساس شادی را که در آن زمان احساس می کردید جدا کنید بدون آوردن هیچ یک از آن خاطرات حسی دیگر در ذهن خودآگاه خود. سعی کنید یک احساس را بدون خاطرات خودآگاه مرتبط جدا کنید و نمی توانید.

نمی‌توانید مستقیماً به احساسات دسترسی پیدا کنید. آنها از شما پنهان هستند.

یا این را امتحان کنید: وانمود کنید که از شما خواسته شده است نقش کسی را که گریه می‌کند بازی کنید. هیچ دلیلی ارائه نشده است، فقط باید اشک بریزید.

چگونه این کار را انجام می دهید؟

آیا می توانید خود را مجبور به گریه کنید؟

امتحان کنید و ببینید. ممکن نیست، آیا؟

بنابراین بازیگران چگونه در فیلم ها یا روی صحنه خود را به گریه می اندازند؟ چه کاری انجام می دهید؟

احتمالاً مجبور خواهید بود یک خاطره غم انگیز یا ناراحت کننده را به خاطر بیاورید. شما باید به ورودی های ذخیره شده از حواس پنج گانه خود دسترسی داشته باشید و آنها را به آگاهی خودآگاه خود بیاورید. این باعث ایجاد احساس غم و اندوه می شود و ممکن است اشک ها شروع به جاری شدن کنند.

اما نمی‌توانید بدون اینکه ابتدا خاطرات دردناک وقایع گذشته را به شکل چیزهایی که دیده‌اید، صداهایی که شنیده‌اید، و غیره به خاطر بیاورید، این احساس را ایجاد کنید.

این به چه معناست؟ خوب، به این معنی است که خاطرات در شکل حسی چیزی هستند که ذهن خودآگاه می تواند مستقیماً به آنها دسترسی داشته باشد. این می تواند (گاهی فوراً، گاهی اوقات کمی زمان) بازتابی از تعاملی که زمانی با محیط خود داشتید را به یاد بیاورد.

خاطرات عاطفی، اما، فقط از طریق ارتباط قابل دسترسی هستند. خاطرات حسی ما به عنوان مجرای یا مسیری به خاطرات عاطفی ما عمل می کند.

در مورد مهارت ها چطور؟ وقتی دوچرخه سواری می کنید، چه بخشی از ذهن شما کنترل می شود؟ پاسخ این است: بستگی دارد.

وقتی برای اولین بار سوارکاری را یاد می گیرید، برای حفظ تعادل خود به تلاش آگاهانه شدید نیاز دارید. در ابتدا، این توانایی‌های جدید کمی اصلاح نشده هستند و بنابراین باید در مورد کاری که انجام می‌دهید فکر کنید.

در بین زمان‌هایی که دوچرخه‌سواری نمی‌کنید، این فرآیندهای ذهنی جدید و اعمال فیزیکی همراه با آن‌ها در ناخودآگاه شما ذخیره می‌شوند و آماده هستند تا در زمان بعدی که روی زین می‌روید، دوباره به آن دسترسی داشته باشید.

اما با گذشت زمان، این فرآیندها حرکت می کنند. در نهایت لازم نیست واقعاً به کاری که انجام می‌دهید فکر کنید، و می‌توانید با مانورهای پیچیده‌تر با سرعت‌های بالاتر بدون عرق کردن ذهنی مقابله کنید.

در این مرحله، اگر سعی کنید آگاهانه درباره کاری که انجام می‌دهید فکر کنید، در واقع توانایی‌های شما را مهار می‌کند.

برای مثال، آیا تا به حال احساس کرده‌اید که کسی راه رفتن شما را تماشا می‌کند و بعد از فکر کردن به کاری که انجام می‌دهید، متوجه شده‌اید که گام‌های ناهنجار و نامرتب برمی‌دارید؟ این ضمیر خودآگاه شماست که سعی می‌کند چیزی را که ضمیر ناخودآگاه شما قبلاً به کمال رسانده است، تصاحب کند.

همین پیشرفت از خودآگاه/ناخودآگاه به ناخودآگاه با بیشتر مهارت هایی که یاد می گیرید اتفاق می افتد. وقتی به زبان دوم مسلط می‌شوید، به هر کلمه‌ای که گفته می‌شود به زبان مادری خود فکر نمی‌کنید و آن را ترجمه نمی‌کنید، فقط می‌فهمید که چه چیزی به طور ضمنی گفته می‌شود.

دسترسی به ترجمه هر کلمه ای که گفته می شود یا حتی عبارات و جملاتی امکان پذیر است – آنها هنوز در ضمیر ناخودآگاه شما وجود دارند – اما شما نمی توانید از این طریق یک مکالمه کاملا روان داشته باشید.

پس ضمیر ناخودآگاه جایی است که مهارت ها برای خرید خانه و زندگی می روند. ناخودآگاه فقط جایی است که آنها به مدرسه می روند.

اما موارد بیشتری وجود دارد…

در حالی که برخی از مهارت‌ها تمایل دارند تا تمام عمر با ما باقی بمانند (آنها می‌گویند دوچرخه‌سواری یکی از آنهاست)، برخی دیگر ممکن است گم شوند یا زنگ‌زده شوند. زبان دوم مثال خوبی است. اگر به مدت کافی صحبت از آنها را متوقف کنید، تسلط خود را از دست خواهید داد.

اگر خوش شانس باشید، همچنان می‌توانید معنای تقریبی آنچه گفته می‌شود را درک کنید و پاسخی اساسی بدهید، اما احتمالاً اشتباهات گرامری مرتکب خواهید شد و برخی از کلمات و عبارات را به طور کامل فراموش خواهید کرد.

>

در این مرحله، توانایی شما برای درک ساده و مفهوم سازی آنچه گفته می شود از بین خواهد رفت. باقی مانده تکه تکه شده دانش زبانی شما به توجه و تلاش آگاهانه نیاز دارد. ممکن است بگویید که این زبان خاص مجبور شده است به مدرسه بازگردد – به ناخودآگاه.

هر بار که در مهارتی زنگ زده می‌شوید، باید آن را به آگاهی خودآگاه خود بازگردانید، اما با استفاده منظم‌تر از آن، به سرعت به ناخودآگاه بازمی‌گردد.

ذهن شما به عنوان یک گوشی هوشمند

برای کمک به تجسم تفاوت بین ناخودآگاه و ناخودآگاه خود، ذهن خود را به عنوان یک گوشی هوشمند در نظر بگیرید.

صفحه نمایش (یا دقیق تر، رابط کاربری) ذهن آگاه شما خواهد بود: جایی است که اقدامات انجام می شود و اطلاعات ثبت می شود. این سطحی است که به طور کلی فقط یک کار را می توان در آن واحد انجام داد (مثل اینکه شما واقعاً می توانید در آن واحد فقط به یک چیز فکر کنید).

برنامه ها معادل ضمیر ناخودآگاه شما هستند. آنها چیزها را ذخیره می کنند – داده ها و مهارت ها – و می توان به آنها دسترسی پیدا کرد و هر زمان که نیاز باشد به سطح صفحه نمایش (یعنی ذهن خودآگاه) منتقل می شود.

بنابراین وقتی عکس‌ها و ویدیوهای خود را باز می‌کنید، به خاطرات دسترسی دارید. هنگامی که از یک برنامه مسیر یاب استفاده می کنید، از یک مهارت استفاده می کنید. وقتی یک برنامه خبری را می خوانید، در حال هضم و یادگیری اطلاعات جدید هستید.

می‌توانید بسته به نیازتان این برنامه‌ها را روشن و خاموش کنید، و فروشگاه برنامه مانند دانشگاهی است که به شما امکان می‌دهد تا هر تعداد دوره که دوست دارید برای یادگیری مهارت‌های جدید بگذرانید.

سیستم عامل را می توان به عنوان ذهن ناخودآگاه شما در نظر گرفت. نه تنها تمام وظایف ضروری را انجام می دهد که شما را زنده نگه می دارد، بلکه جایی است که برخی از رایج ترین فرآیندهای مورد استفاده تعلق دارند.

قابلیت‌های متن و تلفن استاندارد شما (اگرچه به صورت برنامه قابل مشاهده است) در سیستم عامل تعبیه شده است. همین امر در مورد ماشین حساب، حس زمان، دفترچه تماس، یادآوری‌ها و حتی هشدارها نیز صدق می‌کند (البته هر روز صبح زنگ ساعت همه به صدا در نمی‌آید!)

هر سه سطح می توانند مانند سطوح ذهن شما با یکدیگر تعامل داشته باشند.

و، بله، این تشبیه ممکن است کمی ناشیانه و نامناسب باشد، اما امیدواریم که تمایز بین ناخودآگاه و ناخودآگاه (یا خودآگاه) را در ذهن شما واضح‌تر کند.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید (مقاله در زیر ادامه دارد):

هیچ چیز ثابت نیست، اگرچه برخی چیزها سرسخت تر از دیگران هستند

واضح است که چه در مورد ضمیر ناخودآگاه یا ناخودآگاه شما صحبت کنیم، همه چیز می تواند تغییر کند. در واقع، همه چیز همیشه تغییر می کند.

هر تجربه جدیدی که دارید ذهن شما را به شیوه‌هایی شکل می‌دهد که احتمالاً حتی از آن بی‌خبر هستید. بنابراین اگر مصمم به یادگیری مهارت‌های جدید هستید، یا رفتارهای ناخواسته را حذف می‌کنید، ذهن شما انعطاف‌پذیر است و می‌تواند خواسته‌های شما را برآورده کند.

اگر نگران هستید که اضطراب یا افسردگی شما بخشی از ناخودآگاه شما باشد و در نتیجه خارج از کنترل شما باشد، نگران نباشید. همانطور که سیستم عامل تلفن می تواند به روز رسانی ها را دریافت کند، ضمیر ناخودآگاه شما نیز می تواند – فقط نیاز به برنامه ریزی مجدد دارد.

این زمانی اتفاق می‌افتد که ما به معنای واقعی کلمه ارتباطات جدیدی بین سلول‌های مغزمان به نام نورون ایجاد می‌کنیم. اینها به سیگنال‌ها اجازه می‌دهند به روش‌های متفاوتی نسبت به قبل جریان داشته باشند و بزرگراه‌های کارآمدی را بین مناطق مغز ایجاد کنند.

به خاطر داشته باشید که ذهن ناخودآگاه شما مستقیما قابل دسترسی و تغییر نیست. درعوض، باید از هوشیار و ناخودآگاه خود برای یادگیری چیزهای جدید و ایجاد ارتباط های جدید بین ورودی های حسی و احساسات استفاده کنید.

اساساً درمان اینگونه است. با کمک یک متخصص آموزش دیده و تکنیک های مختلف، می توانید به ضمیر ناخودآگاه خود “بیاموزید” که متفاوت عمل کند. می‌توانید محرک‌ها را شناسایی کنید و روش‌هایی را برای خلع سلاح آن‌ها تمرین کنید تا در هنگام برخورد بعدی، به روشی جدید پاسخ دهید.

برخی از فرآیندهای ناخودآگاه سرسخت‌تر از سایرین هستند و تصمیم بیشتری برای تغییر می‌خواهند، اما می‌توانند تغییر کنند.

اما هر چیزی که می‌خواهید یاد بگیرید، یا بر هر چیزی که می‌خواهید بر آن غلبه کنید، خوش‌بین باشید، به خود ایمان داشته باشید و بدانید که با کمک ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه می‌توان ناخودآگاه شما را تحت تأثیر قرار داد و تغییر داد.

آنها کجا زندگی می کنند؟

شاید از خود بپرسید که ضمیر ناخودآگاه و ناخودآگاه در کجای مغز زندگی می کنند. خوب، متاسفم که ناامید می شوم، اما به این سادگی نیست.

بله، بخش‌هایی از مغز شما وجود دارد که معمولاً حرکات یا فرآیندهای فکری خاصی را کنترل می‌کند، اما هیچ ساختار فیزیکی وجود ندارد که بتوان آن را کاملاً به عنوان ناخودآگاه یا ناخودآگاه تعریف کرد.

این عبارات برای تعریف مفهوم جداسازی استفاده می‌شوند – اما چنین جدایی در مغز فیزیکی وجود ندارد. فقط مسیرهایی برای گرفتن سیگنال های مغزی و نورون ها برای شلیک یا عدم شلیک وجود دارد.

علاوه بر این، نشان داده شده است که مغز به قدری پلاستیکی (قابل تغییر و سازگاری) است، که فرآیندهایی که زمانی در یک ناحیه از مغز انجام می شد، گاهی اوقات می توانند در صورت لزوم توسط یک ناحیه کاملاً متفاوت دوباره یاد بگیرند (به دلیل به عنوان مثال برخی از آسیب به مغز).

فقط یک یادآوری: ایده های بیان شده در اینجا فقط همین هستند. آنها را نباید به عنوان حقیقت در نظر گرفت. آنها در اینجا ارائه شده اند تا به شما کمک کنند تا روش احتمالی عملکرد ذهن خود را در سطوح مختلف درک کنید.

این نوشته به صورت خودکار نوشته شده اگر مشکلی در کلمه اعم از همه چیز باشد ما را حتما از طریق نظرات باخبر کنید تا رسانه بتواند بهترین اطلاعات عمومی را بدهد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا