درهم برهم

سبد خاطرات

سبد خاطرات

ساده سازی در همه چیز بسیار مهم است. در حین انجام این کار، ما باید پوشش های گرد و غبار روی خاطرات را برداریم و از بین ببریم و سعی کنیم علل و پیامدهای اساسی و ارتباط بین آنها را ببینیم. وقتی این کار را انجام دهیم، ذهن می پذیرد که مشکل را حل کرده است، بنابراین دیگر نیازی به سرپوش گذاشتن

نخواهد بود.

Anılar sepeti

سبدی از خاطرات

دیروز هنگام صحبت با پسر 17 ساله ام، او گفت: “من می توانم ببخشم، اما نمی توانم فراموش کنم و فقط به این دلیل که بخشیده ام لازم نیست فراموش کنم.” این جمله خیلی مرا تحت تاثیر قرار داد، آگاهی ای که در 17 سالگی تجربه کرد این بود که چرا من آن را ندارم؟ فکر کردم در واقع، متوجه شدم که در حالی که افرادی را که در گذشته با آنها رفتارهای منفی را تجربه کرده بودم بخشیدم، در واقع ترجیح دادم آنها را به یاد نیاورم.

این انتخاب آگاهانه بود زیرا هر زمان که در مورد یک رفتار منفی به دیگران گفتم برای من اتفاق افتاد، گفتند یا نادیده بگیر یا به خدا بسپار، مردم به من گفتند فراموش نکن. من اینطوری کردم. اکنون متوجه می شوم که جایی در درون من وجود دارد که در نتیجه این کار نسبت به خودم بی انصافی کرده ام. چیزهای زیادی در درون من وجود دارد که آنها را می پوشانم، سعی می کنم آنها را بپوشانم و سعی می کنم فراموش کنم که انگار هرگز اتفاق نیفتاده اند. این تنها ویژگی های شخصیتی من نیست که من را آنطور که هستم می سازد، بلکه افرادی که با رفتارهای مثبت یا منفی خود وارد زندگی من شده اند نیز در گذشته اثر خود را بر من گذاشته اند. امروز در هنگام ساختن من، آجر هم گذاشتند، برخی ملات را مخلوط کردند و برخی تقویت کردند. همانطور که سعی کردم آنها را فراموش کنم، ارتباط بین من و صاحبان واقعی آثاری که روی من به جا گذاشته بودند، قطع شد و من پاک کردم که چرا این اتفاقات را تجربه کردم و در معرض این رفتارها قرار گرفتم.

در این روزهای همه گیر، طی ساده سازی هایی که در اکانت اینستاگرامم ذکر کردم، ضمن کاهش وسایل، توزیع لباس، غذا خوردن در منزل، خرید نکردن چیزی از بیرون مگر در موارد ضروری… متوجه شدم که ساده سازی نیز باید در ذهن باشد همانطور که بازی ها، برنامه ها، شماره تلفن ها و تصاویر غیر ضروری را از حافظه تلفن همراه خود حذف می کنیم، باید همین کار را در ذهن خود انجام دهیم.

ساده سازی در همه چیز بسیار مهم است

در حین انجام این کار، ما باید پوشش های گرد و غبار روی خاطرات را برداریم و از بین ببریم و سعی کنیم علل و پیامدهای اساسی و ارتباط بین آنها را ببینیم. وقتی این کار را انجام دهیم، ذهن می پذیرد که مشکل را حل کرده است، بنابراین دیگر نیازی به سرپوش گذاشتن نخواهد بود. شاید در برخی سمینارها دیده باشید که سخنران در ابتدای سخنرانی خود سوالی را مطرح می کند که مثلاً چند فیل آلبینو در دنیا وجود دارد؟ او می گوید در پایان سمینار پاسخ را می دهد و به صحبت هایش ادامه می دهد. با این حال ذهن مخاطب مدام به سمت فیل می رود. اینگونه است که اتفاقات و موقعیت های بد و منفی که در گذشته تجربه کرده ایم را در ذهن خود رها می کنیم. مانند هر چیزی که رها شده یا پوشیده شده، پس از مدتی بو می دهد، کپک می زند، مرطوب می شود، رنگ خود را از دست می دهد و می پوسد. در واقع، ذهن ما باید در هر گوشه ای تمیز شود و بررسی شود تا ببینیم چه چیزی وجود دارد.

همین امروز، در یک جلسه مربیگری با یکی از مشتریانم، متوجه شدیم که او در همان موقعیتی است که در گذشته با مادرش تجربه کرده بود. برایش جالب بود که بعد از این همه سال یادش افتاد و حتی تعجب کرد که مثل مادرش رفتار می کند. این آگاهی به او اجازه می دهد تا خاطرات خود را مرور کند. مهم نیست که چه، این آگاهی که او تجربه کرد او را به فردی متفاوت تبدیل کرد.

حذف پوشش های گرد و غبار از حافظه ها

این روزها با برداشتن حجاب، ارواح گذشته ظاهر شدند. بی عدالتی ها و اوباش هایی که متحمل شدم از سبد خاطرات بیرون می آید. من از موسساتی که در آنها کار می کردم بسیار رنج کشیده ام و متحمل بی عدالتی های زیادی شده ام، مخصوصاً از معلمان تاریخ (البته نه همه آنها) آنها را با روش های درمانی شفا می دهم و آنها را پاک می کنم و آنها را به جایی که آمده بودند می فرستم. از جانب. من از بخشی از خودم که آسیب دیده، شکسته، بی حوصله، غمگین است و فکر می کند با من ناعادلانه رفتار شده است، غافل نمی شوم. در حین انجام این کار، بیشترین شفقت را به خودم نشان می دهم.

من با دقت و با دقت به رفتار آن افراد و بازتاب آنها در مورد من نگاه می کنم. خاطرات دقیق جراح در جراحی، دراز کشیدن روی تخت بیمار صبورانه و با اعتماد به جراح خود از شرایط راضی است. زیرا آنها از تاریکی به نور آمدند.

بیشتر از همه خوشحالم زیرا اکنون به راحتی می توانم بگویم که مورد اوباش قرار گرفتم و رفتار خوبم مورد سوء استفاده قرار گرفت. قسمت دوم رویارویی از اینجا شروع می شود، پذیرش، برخورد با آنچه هست بدون انکار…

با دانستن اینکه آنها بخشی از من هستند و درک این نکته که آنها عناصری هستند که من را به آنچه اکنون هستم می سازند، بنابراین از همه شما گلای، عرفان و زینب تشکر می کنم … به لطف شما، من زن قوی و مطمئنی هستم که هستم. امروز هستم…

آیا چنین خاطرات و سوابق پنهانی دارید؟ آیا شجاعت کشف آنها را دارید؟

بفرمایید پس…

آیا با جریان حرکت می کنید یا به سمت هدف خود می دوید؟

چناچه در این مطلب کلمه ای یا حروفی استفاده شده است که از نطر شما مشکل دارد در قسمت نظرات به ما اطلاع دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا