درهم برهم

ملودرام

ملودرام

لحظه های مشکل گذشته خود را دوباره مرور کنید. نگو که پیداش نمیکنی ای کاش زندگی همیشه یک روند آرام بود، اما اینطور نیست. در زندگی هرکسی مواقعی پیش می آید که به کف می رسد. فرآیندهایی که در آن فکر می کنید همه علیه شما هستند، احساس می کنید کامیونی از روی شما رد شده است و تجربه می کنید که به سرعت روی زمین می افتید

Melodram

وقتی آناتومی این فرآیندها را در نظر می گیرید، اغلب با کارهایی مواجه می شوید که افراد دیگر انجام داده اند یا انجام نداده اند. از اینجا می توانیم نتیجه بگیریم که همه زندگی ما به اعمال یا عدم عملکرد دیگران بستگی دارد.

دوستان، اعضای خانواده، سایر اعضای جوامع اجتماعی که به آنها وابسته هستید، مدیران، سیاستمداران…

و اجازه دهید بپذیریم که آنچه در واقع ما را ناراحت می کند اعمال آنها نیست، بلکه الگوهای عملی است که ما انجام می دهیم. در ذهن ما ایجاد کنیم تا آنها انجام دهند. بنابراین، در واقع، این ما هستیم که ما را غمگین می کنیم. ما افراد را در ذهن خود قضاوت می کنیم، آنها را طبقه بندی می کنیم، وظایف را تقسیم می کنیم و سپس عصبانی می شویم و بحران ایجاد می کنیم، زیرا آن افراد با برنامه ای که ما تعیین کرده ایم رعایت نمی کنند. انسان ها واقعا موجودات بامزه ای هستند. ما خودمان آن را ایجاد می کنیم و خودمان آن را غمگین می کنیم.

بسیاری از شما ترجیح می‌دهید وقت خود را در چنین شرایطی بگذرانید، مدام شکایت کنید، مثل بچه‌های درد شکایت کنید، برای خود متاسف باشید، در گفتارهای عربی سر خود را به اینجا و آنجا بکوبید.

“من در واقع یک قربانی هستم.”

“همه برای شر من کار می کنند.”

“هیچ کس مرا دوست ندارد.”

در واقع، گاهی فکر می کنم که انسان ذاتاً از رنج لذت می برد. با علم به اینکه او همه چیز را آفریده است، همیشه تمایل داریم که از ترس محروم شدن از این لذت، تقصیر را به گردن دیگران بیندازیم.

من می دانم که تا زمانی که در این باتلاق دردناک هستید نمی توانید راه حلی بیابید. انیشتین چقدر زیبا گفت:

“ما نمی توانیم راه حل را از سطحی که مشکل وجود دارد تولید کنیم”.

فرد باید از سطحی بالاتر برود که هویت مشکل آفرین او در آن قرار دارد تا بتواند تصویر بزرگ را ببیند.

راه چیست؟

مسیر این تغییر از ملاقات شخص با شیاطین و فرشتگانی که در آنها وجود دارد می گذرد. البته اول از همه از دوست داشتن خودش. اگر شخصی خود را دوست نداشته باشد، نمی تواند دیگران را دوست داشته باشد و نمی تواند عشق دریافت کند.

از بیگانگان چیزی که در درون خود ندارید انتظار نداشته باشید. هر آنچه در درون شماست، زندگی شما را آینه می کند و شما را به مسیرتان می رساند.

هر اتفاقی در زندگی شما بیفتد، دلیل آن شما هستید. شما می توانید با قبول مسئولیت تغییر ایجاد کنید. سرچشمه مشکلات و شادی ها دنیای درون شماست. هیچ مقصر و دلیلی وجود ندارد. فقط تو هستی.

زندگی به شما ارائه می دهد که چگونه آن را تجربه کنید.

بسیاری از شما با کنجکاوی و ترس از آنچه با آن روبرو خواهید شد، در مسیر زندگی کنترل نشده ای زندگی می کنید. وقتی از “من معمار زندگیم هستم” آگاه می شوید، تصویر زمانی ظاهر می شود که آخرین قطعه از پازل جا می گیرد. شروع می کنی به خندیدن و با خنده می بینید که می توانید چنین بازی های بامزه ای خلق کنید و پتانسیل شما در این زمینه بسیار بالاست. اما نگویید که حواسم بوده و دیگر بازی نمی کنم. مهم نیست چقدر رشد می کنید، همچنان آن لبخند شیطانی سمت بازیگوش خود را روی گردن خود احساس می کنید. اما مهم‌ترین تفاوت این است که وقتی بازیگر روی صحنه می‌آید، از کاری که انجام می‌شود آگاه می‌شوی و بقیه را طبق انتخاب خود زندگی می‌کنی. گاهی با فریب خوردن، گاهی با توقف بازی، اما همیشه آگاهانه.

البته، آنچه من می گویم بستگی به انتخاب آزادانه شما دارد. از یک سو ملودرامی دردناک نوشته و بازی ما و از سوی دیگر زندگی آرامی که با شادی بی قید و شرط سپری شده است. با ارج نهادن به زندگی و پذیرفتن هر هدیه با سپاس.

اگر می‌پرسید کدام یک برای شما مناسب‌تر است، مرا به چالش بکشید!

انتخاب با شماست.

آگاهی جمعی چیست؟ ناخودآگاه جمعی چه می گوید؟

حتما بخوانید : سفر به رویاها
چناچه در این مطلب کلمه ای یا حروفی استفاده شده است که از نطر شما مشکل دارد در قسمت نظرات به ما اطلاع دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا