درهم برهم

وجدان (صدای درون) چیست؟

وجدان (صدای درون) چیست؟

توانایی قضاوت درونی/عاطفی خود برای آسیب هایی که به دیگران وارد کرده است، به خاطر انجام ندادن وظایف و مسئولیت های خود، انجام ندادن کاری که باید انجام می داد، و/یا برای بسیاری از نگرش ها و رفتارهای دیگر که باعث ایجاد احساس بد در فرد می شود و به دلیل این قضاوت، فرد «بد» تلقی می شود مکانیسم پرهیز از بروز نگرش ها و رفتارهای «منفی» و «زشت» را وجدان (= صدای درون) می نامند

Vicdan (iç ses) nedir?

هر چه سیستم قضاوت و ارزیابی درونی یک فرد عینی‌تر، صادقانه‌تر و جهانی‌تر باشد، آن فرد وظیفه‌شناس‌تر است.

وجدان قدرت شگفت انگیزی است. شامل همه چیزهایی است که به انسان در روند زندگی مربوط می شود، مانند عشق، تعهد، اخلاق، اعتقاد، مسئولیت، احساس وظیفه، شایستگی، بی لیاقتی، وفاداری و بسیاری از افکار و احساسات دیگر. به این دلیل؛ وجدان تنها ابزاری است که فرد می تواند با آن خود را کنترل کند، خود را قضاوت کند و شاید بهای آن را بپردازد.

اما، قابل اعتماد بودن زندگی دنیوی و روابط اجتماعی هرگز فرآیندی نبوده است که بتوان آن را رها کرد. به وجدان زیرا وجدان یک ویژگی رشدی نیست که بتوان با تحریک و مداخله بیرونی در همه در یک سطح رشد، حفظ، کنترل و اندازه گیری کرد. اما از سوی دیگر، وجدان تنها چیزی است که جهان و انسان و انسان را از دست انسان محافظت و نجات خواهد داد. این وجدان است که یک فرد خوب خلق می کند.

به همین دلیل برای بالا بردن هر چه بیشتر سیستم عاطفی انسان به نام وجدان چه باید کرد، چه باید کرد؟ اما همانطور که مشاهده و تجربه می شود این چیزی نیست که فقط با «ایمان/دین» یا با قانون و سنت و عرف به دست آید و به دست آید.

vicdan ahlak conscience

زیرا وجدان تکاملی است که در آن شخص خود را می آفریند. قدرت و زیبایی آن از همین جا سرچشمه می گیرد. این پیشرفتی نیست که بتوان از طریق کنترل و آموزش بیرونی به آن دست یافت. کنترل و آموزه های بیرونی تنها می تواند انگیزه ای برای سفر درونی باشد. مثلاً اخلاقی بودن به معنای وظیفه شناس بودن نیست. این فقط یکی از مؤلفه های وظیفه شناس است.

تنها روش رشد وجدان باید عقل، زندگی همدلانه و آگاهی و اخلاق مبتنی بر حقوق بشر باشد. وجدان، به قول ویکتور هوگو، واقعاً «خدای درون انسان» است. هر انسانی باید خدای باطن خود، یعنی خود، یعنی ندای درونش را بزرگ و جلال دهد. رستگاری انسان به این بستگی دارد.

در واقع، آنچه آموزش نامیده می‌شود باید «فرایند استفاده صحیح و منصفانه از ذهن» باشد که فقط و صرفاً بر اساس وجدان ساخته شود. زیرا بعد از آن بسیار راحت تر است.

وقتی وجدان را فقط به احساس “ترحم” محدود می کنیم، برای توضیح “ظلم” گفتن “بی وجدان” کافی است. با این حال، وجدان بسیار بیشتر از احساس ترحم است; مجموع آموخته های اجتماعی و عاطفی است که در انسان ایجاد شده است و شامل تمام الزامات فضیلت و آموزش تحقق این نیازها می شود.

در این زمینه، بی وجدان بودن باید نه تنها ظلم، بلکه حالت بدخواه بودن و شاید حالت ناتوانی و بیماری باشد.

آیا بی وجدانی یک مشکل روانی است؟

چناچه در این مطلب کلمه ای یا حروفی استفاده شده است که از نطر شما مشکل دارد در قسمت نظرات به ما اطلاع دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا