داستان واقعی

خلاصه کتاب حقیقت (صادقانه) درباره عدم صداقت

خلاصه کتاب حقیقت (صادقانه) درباره عدم صداقت

12 دقیقه خواندن ⌚ 

خلاصه سریع: “خودمان را تا سرحد مرگ سرگرم می کنیم به بررسی این موضوع می پردازد که آیا دیدگاه تخیلی و دیستوپیایی آلدوس هاکسلی از آینده که در Brave New World توضیح داده شده است، هنوز تغییر نکرده است. به واقعیت فعلی تحت سلطه و تصویر محور ما. هشدار اسپویلر: دارد، و تلویزیون و برنامه های واقعیت، داروهای لذت بخش ما هستند، سومای خودمان.

The (Honest) Truth About Dishonesty Summary

چه کسی باید “حقیقت (صادقانه) درباره بی صداقتی” را بخواند؟ و چرا؟

اگر خود را فردی خوب و صادق می‌دانید، اجازه دهید دن آریلی و کتاب استثنایی‌اش، حقیقت (صادقانه) درباره بی‌صداقتی حباب شما را بشکند: شما نه هستید، نه هرگز نبوده‌اید و نه همیشه یکی خواهد شد.

اگر می خواهید چرا را بیاموزید و دانشجوی روانشناسی هستید، پس این کتاب محل خوبی برای شروع است – اما حتماً کتاب های دیگر دن آریلی را نیز بررسی کنید (ما خلاصه کرده ایم همه آن‌ها فقط برای شما: عوامل بی‌عقلیغیر منطقی مال شما ، پرداخت، قابل پیش بینی غیر منطقی).

اما لطفاً اگر دانشجوی اقتصاد هستید به خصوص این یکی را بخوانید، زیرا، خوب، تقریباً در مورد همه چیز به شما اشتباه آموزش داده شده است.

خلاصه حقیقت (صادقانه) درباره عدم صداقت

آنچه رسوایی انرون در مورد فریبکاری شما می گوید

خب، همه شما تاکنون داستان اصلی را می‌دانید، اما ارزش آن را دارد که دوباره تکرار شود، زیرا می‌خواهیم آن را به روشی کاملاً متفاوت بررسی کنیم.

Enron Corporation – که برای شش سال متوالی به عنوان “نوآورترین شرکت آمریکا” انتخاب شد – یک شرکت انرژی آمریکایی مستقر در هیوستون، تگزاس، با درآمد ادعایی بیش از 100 میلیارد دلار و 30000 پرسنل در سال 2000 بود.

و سپس، تا پایان سال بعد، انرون مجبور به اعلام ورشکستگی شد.

در این مدت چه اتفاقی افتاد؟

خب، در اکتبر 2001، منتشر شد که از طریق یک سری از ترفندهای حسابداری بسیار خلاقانه (خلاف های حسابداری و نهادهای با اهداف ویژه، عمدتا)، همراه با گزارشگری مالی ضعیف (و تا حدی، بی علاقگی به یک گزارش مناسب از شرکتی که اکنون منقرض شده است، آرتور اندرسن)، انرون موفق شده بود میلیاردها دلار بدهی را از پروژه ها و معاملات شکست خورده از سرمایه گذاران خود پنهان کند.

مقصران اصلی؟

باهوش ترین بچه های اتاق، “سه شیطان C معماران سطح”: کنت لی (رئیس)، جفری اسکیلینگ (مدیر عامل)، و اندرو فاستو (مدیر مالی).

مشکل؟

خب، اجازه دهید بگوییم که ممکن است این کل داستان نبوده باشد.

و این دقیقاً فکری است که به ذهن دن آریلی – نویسنده حقیقت صادقانه درباره بی صداقتی – پس از گفتگو با یکی از دوستان نزدیکش که یک بار مشاور انرون بود، خطور کرد.

او، به قول آریلی، «هیچ چیز شومی را ندیده بود… حتی شگفت‌انگیزتر، او همچنین به من گفت که وقتی اطلاعات منتشر شد، نمی‌توانست باور کند که در تمام مدت علائم را نمی‌دید. ”

آریلی می‌نویسد: «من شروع به تعجب کردم که آیا مشکل عدم صداقت عمیق‌تر از چند سیب بد است یا خیر. “همچنین به این فکر کردم که آیا من و دوستانم اگر مشاور انرون بودیم، رفتار مشابهی داشتیم.”

شما از قبل پاسخ را حس می کنید، اینطور نیست؟

تمام علاقه مندان به هنر را فرا می خواند

خوب، اما آن انرون است!

هرچه یک شرکت بزرگتر و پیچیده تر باشد، دیدن آنچه در حال وقوع است دشوارتر است و، اجازه دهید با آن روبرو شویم، انجام کاری غیر صادقانه وسوسه انگیزتر است.

>

به هر حال، اگر انرون 100 میلیارد دلار درآمد داشته باشد، آیا کسی متوجه کمبود 50 دلار می شود؟

خوب، پس، یک مثال دیگر.

و این یکی شامل فروشگاه های هدیه مرکز هنرهای نمایشی جان اف کندی در واشنگتن دی سی است.

در حال حاضر تنها چیزی که باید بدانید این است که این کادوفروشی‌ها مانند غرفه‌های لیموناد اداره می‌شدند، به این معنی که هیچ صندوق‌فروشی وجود نداشت، بلکه فقط صندوق‌های نقدی وجود داشت. و آنها بسیار خوب عمل کردند و سالانه حدود 400000 دلار برای مرکز درآمد کسب کردند.

اما هر سال بیش از یک چهارم آن ناپدید شد.

مدیر سعی کرد مقصر را بیابد و پس از مدتی مشکوک شدن به یک کارمند جوان، با کمک یک کارآگاه عملیاتی را ترتیب داد. بلافاصله پس از آن، مرد جوان با اسکناس های علامت گذاری شده در جیبش گرفتار شد.

مشکل حل شد، درست است؟

‏ به نوعی، گرفتن او به سختی تفاوت قابل مشاهده ای در میزان پول نقد دزدیده شده ایجاد کرد.

مدیر راهی جز راه‌اندازی یک سیستم موجودی با لیست قیمت و سوابق فروش ندید.

سورپرایز، تعجب: دزدی متوقف شد.

ظاهراً، فقط یک سیب بد وجود نداشت: همه دزدی می‌کردند.

اوه، ما فراموش کردیم به شما بگوییم که همه چه کسانی هستند!

نیروهای فروش در فروشگاه‌های هدیه «سالمندان، داوطلبان خوش‌نیت، هنردوست» بودند، «عمدتاً بازنشستگانی که عاشق تئاتر و موسیقی بودند».

اخلاقی؟

به قول مدیر: “اگر فرصتی داشته باشیم چیزهایی را از یکدیگر می گیریم… بسیاری از افراد به کنترل هایی در اطراف خود نیاز دارند تا بتوانند کار درست را انجام دهند.”

برادر بزرگ در حال تماشا است

به نحوی، هم Enron و هم فروشگاه‌های هدیه به یک مشکل ساده خلاصه می‌شوند: اینکه آیا می‌توانیم در مقابل سرقت چیزی مقاومت کنیم، وقتی کسی تماشا نمی‌کند.

و این مشکلی به قدمت زمان است، به جمهوری افلاطون .

در فصل اول آن، برادر افلاطون، گلاوکون، از سقراط می پرسد که آیا اگر مردی به درستی بداند که جنایاتش غیرقابل کشف هستند، می تواند فضیلت مند باشد؟

برای نشان دادن نظر خود، او داستان حلقه گیگز را که توسط یکی از اجداد پادشاه گیگز، یک چوپان، پیدا شده است، بیان می کند.

وقتی این حلقه به درستی در انگشت تنظیم می‌شد، آنقدر قدرتمند بود که به کسی که آن را می‌پوشید نامرئی می‌داد.

البته، گیگز از آن برای نفوذ به دربار پادشاه، اغوای ملکه و در نهایت کشتن پادشاه و تاجگذاری خود به عنوان نفر بعدی استفاده کرد.

(اتفاقا تالکین خیلی زیاد؟)

اکنون، سقراط واقعاً به سؤال گلاکون پاسخ نمی‌دهد. او در بسیاری از کلمات دیگر می‌گوید که یک مرد تنها در صورتی می‌تواند فضیلت‌مند باشد که حالت آن باشد، یا اینکه بداند دولت او را زیر نظر دارد.

و، می دانید چیست؟

(گوش های خود را ببندید، آزادیخواهان مدنی)

حق داشت!

آریلی می نویسد: «از نظر من، اسطوره افلاطون تصویر خوبی از این مفهوم است که تنظیمات گروهی می تواند تمایل ما به تقلب را مهار کند. وقتی در یک تیم کار می کنیم، سایر اعضای تیم می توانند به صورت غیررسمی به عنوان ناظر عمل کنند، و با دانستن اینکه ما تحت نظر هستیم، ممکن است تمایل کمتری به رفتار غیر شرافتمندانه داشته باشیم.”

ما را باور نمی کنید؟

آزمایش‌هایی وجود دارد، پسر!

ظاهراً، فقط قرار دادن تصویر چشم‌ها در بالای صندوق خالی پول نقد و درخواست کمک‌های مالی، باعث می‌شود افراد بسیار بیشتر از غیاب آن (یا اگر بگوییم، تصویر گل است) اهدا کنند.

چرا؟

خب، بیایید ببینیم چرا.

SMORC و هر چیزی که با آن اشتباه است

اگر چیزی در مورد دن آریلی می دانید، از قبل می دانید که او یک اقتصاددان رفتاری است که فکر می کند (مانند بسیاری از جریان های دیگر اقتصاددانان) که اقتصاد عقلانی مبتنی بر مطالعه جدی طبیعت انسان است، همانطور که نظریه زمین مسطح مبتنی بر مطالعه محیط زمین است.

و این اغراق نیست!

فقط به SMORC، معروف به مدل ساده جنایت عقلانی فکر کنید.

منشا آن بسیار پیش پا افتاده است.

گری بکر، اقتصاددان برنده جایزه نوبل، یک بار برای یک جلسه دیر می دوید و نمی توانست جای پارک قانونی پیدا کند. بنابراین، او تصمیم گرفت غیرقانونی پارک کند.

چرا؟

زیرا او تصمیم گرفت که هزینه از دست دادن جلسه بیشتر از هزینه دستگیر شدن، جریمه شدن و احتمالاً یدک‌کشیدن است.

در ذهن بکر، این دقیقاً همان چیزی است که در ذهن اکثر مجرمان اتفاق می افتد.

مشکل اینجاست – ما اکنون به درستی می دانیم که اینطور کار نمی کند.

این آزمایش ساده را انجام دهید.

دو گروه وظیفه حل 20 تکلیف ریاضی را دارند و به آنها گفته می شود که برای هر راه حل صحیح 5 دلار به آنها داده می شود.

البته یک نکته وجود دارد: کاربرگ‌های گروه اول بررسی می‌شوند و ادعاهای گروه دوم مسلم تلقی می‌شوند.

همانطور که انتظار می‌رفت، تست‌های بررسی نشده به‌طور شگفت‌انگیزی بهتر بودند: افراد به‌طور متوسط ​​ادعا کردند که 6 تکلیف را حل کرده‌اند، در حالی که میانگین واقعی گروه دیگری 4 بود.

اکنون، مخاطرات افزایش یافته است: اگر 10 یا 15 دلار به آنها داده شود چه می شود؟

طبق گفته SMORC، آنها باید ادعا می کردند که عملکرد بهتری داشته اند.

اما این اتفاق نیفتاد.

در واقع، چیزی تغییر نکرده است.

جالب ترین قسمت؟

هیچ چیز تغییر نمی کند، حتی اگر به گروه بازبینی نشده فرصت داده شود تا آزمایشات خود را تکه تکه کند، بنابراین احتمال دستگیر شدن از بین می رود.

دو نوع انگیزه

دلیل اشتباه بودن SMORC بسیار ساده است: انگیزه دروغ گفتن صرفاً یکی از جنبه های شخصیت ما است.

آریلی تصریح می‌کند که «صداقت و بی‌صداقتی، مبتنی بر ترکیبی از دو نوع انگیزه بسیار متفاوت است. از یک طرف می‌خواهیم از تقلب سود ببریم (این انگیزه اقتصادی منطقی است)، در حالی که از طرف دیگر می‌خواهیم بتوانیم خود را انسان‌هایی شگفت‌انگیز ببینیم (این انگیزه روانی است).»

به عبارت دیگر، ما می خواهیم هم کیک خود را داشته باشیم و هم آن را بخوریم.

از نظر منطقی، این غیرممکن است.

با این حال، همانطور که دن آریلی به ما نشان داده است بیش از و دوباره، ما موجوداتی عاقل نیستیم.

و ترکیب ما به طرز شگفت آوری ساده است.

آریلی نتیجه‌گیری می‌کند: «در اصل، تا زمانی که کمی تقلب کنیم، می‌توانیم کیک را بخوریم و (بعضی از) آن را هم بخوریم. ما می‌توانیم برخی از مزایای عدم صداقت را در حالی که تصویر مثبتی از خودمان حفظ می‌کنیم، بهره ببریم.»

این همان چیزی است که آریلی آن را “نظریه عامل فاج” می‌نامد.

در اصل، این در مورد ایجاد تعادل در همه چیز است.

انگیزه روانشناختی – آرزوی ذاتی ما برای دیدن خود به عنوان انسان‌های شگفت‌انگیز – به اندازه انگیزه اقتصادی منطقی قدرتمند است: کسب درآمد بیشتر با کمتر.

و دقیقاً به همین دلیل است که نیروهای خاصی مانند دو موردی که در بالا توضیح داده شد (“میزان پولی که می‌توانیم به دست آوریم و احتمال گرفتار شدن”) بسیار کمتر از آن چیزی که تصور می‌شود بر تصمیمات ما تأثیر می‌گذارند.

در همان زمان، نیروهای دیگر بیشتر از آنچه انتظار داریمبر ما تأثیر می‌گذارند.

فهرست کاملی از مورد دوم وجود دارد: «تذکرات اخلاقی، دوری از پول، تضاد منافع، کاهش، تقلبی‌ها، یادآوری دستاوردهای ساختگی ما، خلاقیت، مشاهده اعمال غیر صادقانه دیگران، اهمیت دادن به دیگران در تیم ما، و غیره روشن است.”

بیایید ببینیم دو مورد اول در عمل چگونه کار می کنند.

ممکن است ده فرمان در شما حک شود

بیایید پیچ ​​و تاب دیگری به آزمایش با دو گروهی که برای حل یک آزمون ریاضی اختصاص داده شده اند اضافه کنیم.

اول – اگر با دقت مطالعه کنید – مطلع شد که تست آنها بررسی خواهد شد. مورد دوم این است که هیچ ریاضی دانی در خانه وجود ندارد، بنابراین بچه ها که پول می پردازند (5 دلار برای یک راه حل صحیح) باید حرف خود را قبول کنند.

پیچ و تاب این است: گروه دوم اکنون به دو گروه تقسیم شدند، از یکی از آنها خواسته شد تا ده فرمان را قبل از آزمون دوباره بخواند. به دیگری دستور داده شد که ده کتاب تصادفی مطالعه شده در دبیرستان را به خاطر بیاورد.

آخرین گروه به همان اندازه که قبلا تقلب کردند. با این حال، گروهی که ده فرمان را قبل از حل آزمون به یاد آوردند، این کار را نکردند. اصلاً.

ظاهراً فرقی نمی‌کند که مذهبی باشید یا نه. آنچه مهم است احساس این است که تقلب چیزی بیشتر از منفعت شماست.

این یک مثال دیگر برای ملحدانی است که نمی‌توانند با مورد بالا همدردی کنند.

یک مشاور کسب‌وکار (در واقع یک کمدین در لباس مبدل) به مدرسه شما می‌آید و به شما درس می‌دهد که چگونه تقلب کنید و از آن دور شوید.

آیا شما:

الف) توصیه را مفید بدانید؛
ب) احساس ناراحتی داشته باشید که یک مشاور تجاری این را به شما می گوید. یا
c) هر دو مورد بالا.

برای بیشتر مردم، c است، که نمونه‌ای واضح از دیدن هر دو انگیزه در کار است.

صدای منطقی در ذهن شما می گوید: «این توصیه ها برای شما خوب است. «یک لحظه صبر کن»، صدای دومی با انگیزه روانشناختی به آن ملحق می شود، «آیا انجام این کار بد نیست؟»

یک مرحله از پول حذف شد

یک آزمایش دیگر دقیقاً نشان می‌دهد که چرا هر چه از پول دورتر باشید، کمتر وسوسه می‌شوید که کار بدی انجام دهید.

آزمایش چیزی شبیه به این است.

در یک خوابگاه MIT، نیمی از یخچال‌های مشترک با شش بسته کوکاکولا روی هم قرار دارند. نیمی دیگر با بشقاب های کاغذی حاوی شش اسکناس یک دلاری.

البته، همه دانشجویان می‌دانند که نه کک و نه اسکناس دلار متعلق به آنهاست. همچنین: همه آنها می دانند (یا ایده مبهم دارند) که ارزش واقعی این دو تقریباً یکسان است (شما می توانید یک کوکاکولا با قیمت 1 دلار بخرید).

فکر می‌کنید بعد از سه روز چه اتفاقی افتاد؟

بله: همه کوکاها از بین رفتند، اما به هیچ یک از اسکناس های دلار دست نزد. حتی با وجود اینکه هیچ چیز مانع از آن نشد که دانش‌آموزان یک اسکناس دلاری بگیرند، به سمت دستگاه فروش خودکار نزدیک شوند و یک کوکاکولا و مقداری پول خرد دریافت کنند. به دلایلی، هیچ کس این کار را نکرد.

و این دلیل روانی است: “عامل فاج” هر چه فاصله روانی بین عمل نادرست و پیامدهای آن بیشتر شود، افزایش می‌یابد.

به عبارت ساده‌تر، اگر برای انجام این کار فقط به یک مرحله عقلانی‌سازی نیاز داشته باشید، برای شما راحت‌تر است که تصور کنید که فرد خوبی هستید. با این حال، اگر بیش از یک مورد به شما نیاز دارد (پول را و خرید کوکاکولا)، پس هضم آن از نظر روانی دشوارتر است.

این اساساً تفاوت بین قتل شخصی با بدخواهی و قتل شخصی در حالت محبت است. دو مجازات متفاوت برای آن وجود دارد زیرا در مورد اول، شما وقت داشتید نظر خود را تغییر دهید.

آریلی نتیجه‌گیری می‌کند: «از تمام تحقیقاتی که در طول سال‌ها انجام داده‌ام، ایده‌ای که بیش از همه مرا نگران می‌کند این است که هرچه جامعه ما بی‌پول‌تر شود، قطب‌نمای اخلاقی ما بیشتر می‌لغزد.»

آیا راه حلی وجود دارد؟

کتاب آریلی مملو از مثال‌ها و آزمایش‌هایی است که در بالا توضیح داده شد، هر کدام جالب‌تر از دیگری.

اما، برای اهداف این خلاصه، ما تصمیم گرفتیم خود را به چند مورد محدود کنیم که مستقیماً می‌گویند اگر کسی بخواهد عدم صداقت را محدود کند، چه کاری باید انجام دهد.

به نوعی، این چیزی نیست که ما از قبل به طور شهودی نمی دانیم، اما همه چیزهایی است که اکثر اقتصاددانان و سیاستمداران منطقی هنگام تنظیم سیستم های خود فراموش می کنند (بنابراین، بحران ها).

در اینجا یک مثال سکولار (و زیبا) است که در مورد تنظیم مجدد صحبت می کند.

یک زن در آمریکای جنوبی متوجه شد که خدمتکارش هر چند روز یک‌بار کمی گوشت از فریزر می‌دزدد.

او آنقدر ثروتمند بود که زیاد به این موضوع اهمیت نمی داد، اما هیچ کس دوست ندارد فریب بخورد (مخصوصاً اگر گاهی اوقات گوشت کافی برای درست کردن شام نداشته باشید) بنابراین تصمیم گرفت کاری انجام دهد.

و نه – او کارآگاه خصوصی را سازماندهی نکرد یا خدمتکار را اخراج نکرد.

او فقط یک قفل روی فریزر گذاشت و به خدمتکار گفت که مشکوک است کسی از فریزر دزدی می کند. سپس یک کلید قفل و یک ارتقاء مالی کوچک به او داد و افزود که آن دو تنها کسانی هستند که اکنون کلید را در اختیار دارند و باید مراقب باشند.

البته این کار کرد!

چون زن با گذاشتن قفل در فریزر، هم وسوسه‌های خدمتکار را کنترل کرد و هم یک فاصله روانی ایجاد کرد.

حالا، دزدیدن گوشت به معنای انجام دو مرحله است (باز کردن قفل فریزر و سپس برداشتن مقداری گوشت)، و منطقی کردن آن آسان نیست.

در نهایت، با مشخص کردن خدمتکار به عنوان قابل اعتمادترین فرد، زن بار اخلاقی را بر دوش او گذاشت، همان کاری که ده فرمان بر دوش آزمایش کنندگان ریاضی گذاشته است.

و این همه تفاوت را ایجاد کرد.

درس های کلیدی از “حقیقت (صادقانه) درباره بی صداقتی”

1. صداقت و عدم صداقت مبتنی بر ترکیبی از دو انگیزه متضاد است
2. شما دائماً بی صداقتی خود را توجیه می کنید تا خود را (از نظر شما) خوب جلوه دهید
3. هر چه عمل غیر صادقانه دورتر باشد، تقلب کردن دشوارتر است

صداقت و عدم صداقت بر اساس ترکیبی از دو انگیزه متضاد است

طبق نظر اکثر اقتصاددانان، مردم تنها پس از تحلیل منطقی هزینه/فایده تقلب می‌کنند. به عبارت دیگر، اگر احتمال گرفتار شدن کم باشد و از یک عمل غیرصادقانه سود بالایی داشته باشد، تقلب فقط انسان است.

با این حال، اقتصاددانان رفتاری دریافته اند که این روش کار نمی کند. ظاهراً، ما این تحلیل هزینه/فایده را انجام می‌دهیم، اما فقط در ترکیب با ارزیابی روان‌شناختی اقدامات. به عبارت ساده تر، ما فقط زمانی که و تا حدی که بتوانیم آن را منطقی کنیم، تقلب می کنیم.

شما مدام بی صداقتی خود را منطقی می کنید تا خود را (از نظر شما) خوب جلوه دهید

مختلط، این انگیزه به این صورت عمل می کند.

اگر تستی با بیست سوال به شما داده شود و به شما قول داده شود که برای هر پاسخ صحیح 5 دلار به شما داده شود، اما به شما گفته شود که کسی نیست که پاسخ های شما را بررسی کند – احتمالاً تقلب خواهید کرد.

و شما دیگر تقلب نخواهید کرد حتی اگر آنها 50 دلار برای پاسخ صحیح به شما بدهند و به شما فرصتی بدهند که بعد از آن آزمون را تکه تکه کنید، شما تقلب خواهید کرد.

چرا؟

چون تقلب بیش از حد می تواند به مغز شما فشار وارد کند. و شما می خواهید مغزتان خیانت شما را به روشی خاص پردازش کند “من این کار را کردم، اما نه به اندازه ای که می توانستم”.

زیرا این هم به شما امکان تقلب می‌دهد و هم شما را به فرد خوبی تبدیل می‌کند.

هر چه عمل غیر صادقانه دورتر باشد، تقلب کردن دشوارتر است

هر چه موانع بین شما و عمل غیر صادقانه بیشتر باشد، فشار بر مغز شما بیشتر می شود.

به همین دلیل است که قبل از دزدیدن پول کسی دو بار فکر می‌کنید، اما قبل از سرقت کوکاکولا فقط یک بار فکر می‌کنید.

سیاستمداران و اقتصاددانان – لطفاً از این دانش استفاده کنید!

این خلاصه را دوست دارید؟ ما از شما دعوت می کنیم برنامه 12 دقیقه ای برای خلاصه ها و کتاب های صوتی شگفت انگیزتر.

حقیقت (صادقانه) در مورد نقل قول های عدم صداقت

هر چه جامعه ما بی پول تر شود، قطب نما اخلاقی ما بیشتر می لغزد. برای توییت کلیک کنید

ما دریافتیم که دانستن اینکه دیگران از اقدامات ما سود خواهند برد، در واقع افراد را برای تقلب بیشتر ترغیب می کند. برای توییت کلیک کنید

پس سوال این است که آیا تنها نیرویی که ما را از انجام کارهای ناشایست باز می دارد، ترس از دیده شدن توسط دیگران است. برای توییت کلیک کنید

هرچه خلاق تر باشیم، بیشتر می توانیم با داستان های خوب که به ما کمک می کند علایق خودخواهانه خود را توجیه کنیم. برای توییت کلیک کنید

تشخیص کاستی‌های ما اولین قدم مهم در راه است. تصمیمات بهتر، ایجاد جوامع بهتر و اصلاح نهادهای ما. برای توییت کلیک کنید

یادداشت های پایانی

حقیقت (صادقانه) درباره بی صداقتی همه چیزی است که از کتابی نوشته شده توسط آریلی (یا هر اقتصاددان رفتاری محبوب دیگر این روزها) انتظار دارید: تفکر برانگیز، غیر شهودی، و مملو از تجربیات.

بررسی Booklist می‌گوید: «مطالعه لازم برای سیاستمداران و مدیران وال استریت.»

خواندن برای همه ضروری است، ما اضافه می کنیم.

چناچه در این مطلب کلمه ای یا حروفی استفاده شده است که از نطر شما مشکل دارد در قسمت نظرات به ما اطلاع دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا