سلامت

لذت زندگی با اختلال شخصیت مرزی

لذت زندگی با اختلال شخصیت مرزی

در رابطه با رفتارهای مخرب مستند شده افراد مبتلا به BPD، یک جنبه مثبت مطالعات وجود دارد که این کمبود را برجسته می کند. از اختلال اما شادی من شامل قله هایی است که به اندازه سقوط اعماق من است.

توسط میراندا نیومن

The Joy of Living With Borderline Personality Disorder

(عکس: جاستین موریس)

از ماشین گراپا جو خود بیرون پریدم. پاهای چهار ساله من هنوز آنقدر بلند نشده بود که بتوانم برای کسری از ثانیه در هوا به زمین برسم. کفش‌های کوچکم روی آسفالت ترک خورده پارکینگ مقابل یک مرکز خرید اسکاربرو، اونت، کوبیدند. تابلوهای روشن با رنگ های زرد تند و قرمزهای جیغ بر فراز یک نانوایی، یک صرافی، یک فرش فروشی و یک مکان فست فود، همه در کنار یکدیگر شلوغ شده بودند، مانند دندان های بیش از حد در دهان. مردم بین مغازه‌ها آسیاب می‌شدند و کیسه‌های متورم را با خرید به خودروهایشان می‌بردند.

غلبه کردم، آهی کشیدم و دستی پوک روی سینه ام گذاشتم. گلویم را صاف کردم و تنها کاری که به ذهنم می رسید را انجام دادم تا سرخوشی که در سینه ام حباب می کرد را رها کنم. شروع کردم به خواندن کامل “دنیای کاملا جدید” از فیلم دیزنی در سال 1992، علاءالدین.

گرامپا جو دیگر با کلیدهایش دست و پنجه نرم نمی کند. مادربزرگ کات یا G.K از جست‌وجوی کیفش دست کشید. آنها مرا تماشا کردند، این بچه عجیب پسرشان همراه با دوست دخترش به خانه آورده بود. وقتی من می خواندم چهره آنها از گیج به جذاب تغییر می کرد. وقتی آهنگ را تمام کردم چشمان G.K من اشک آلود بود. گرامپا جو به من لبخند زد و موهایم را بهم زد. «بیا، دو دا. روز هنوز تمام نشده است.”

1. احساساتی که پایدار و ثابت هستند. شما می توانید درد، غم، شادی، خشم را احساس کنید – همه چیزهایی که ما را انسان می کند – اما محدودیتی روی شدت این احساسات وجود دارد، گویی کسی قله ها و دره های یک طول موج صوتی را محدود کرده است تا آن را محدود نکند. بلندگوها را منفجر کنید.

یا 2. احساساتی که تقریباً منحصراً در حالت افراطی وجود دارند و توانایی کمی در تنظیم آنها دارند. وقتی او از در بیرون می‌زند تا چند نفس آرام‌بخش بکشد، احساس می‌کنید که عزیزتان برای همیشه می‌رود، که دردی را فرا می‌خواند که در سراسر بدنتان با امواج سوزان تابش می‌کند. شما می خواهید موهای خود را از ریشه درآورید و گوشت را از استخوان های خود چنگ بزنید، زمانی که تحت فشار هستید یا استرس دارید. اما آونگ در هر دو طرف حرکت می کند. شما همچنین با بالاترین ارتفاعات و لحظات ناب لذتی بدون فیلتر زندگی می کنید – درو بریمور را در حال خنده زیر باران تصویر کنید. گاهی آنقدر احساس خوشحالی می کنی که به شکل آهنگ دیزنی از گلویت منفجر می شود.

افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی احساسات خود را عمیقاً احساس می کنند. مارشا ام. لینهان زمانی حساسیت عاطفی را که افراد مبتلا به این اختلال تجربه می‌کنند به داشتن «سوختگی درجه سه در سراسر بدن» تشبیه کرد. بیمارستان مک‌لین در ماساچوست، یکی از رهبران درمان این اختلال، خاطرنشان می‌کند که «این قسمت‌ها همچنین می‌توانند شامل احساسات شدید مثبت و سرخوشی باشند.»

شاید به همین دلیل است که اغلب شنیدم که مراقبانم تکرار می کنند که هنری وادسورث لانگ فلو از بزرگ شدن خودداری می کند: “وقتی خوب بود، / او واقعاً خیلی خوب بود، / اما وقتی بد بود، وحشتناک بود.”

در رابطه با رفتارهای مضر و مخرب مستند شده افراد مبتلا به BPD، مطالعات کمی وجود دارد که جنبه‌های مثبت این اختلال را برجسته می‌کند – خود به خودی خود بودن ظرفیت، شادی و اشتیاق عمیق، انعطاف پذیری، تدبیر، میل به یافتن شادی بدون توجه به هزینه . لحظاتی وجود دارد که زندگی با BPD دلهره آور است. وقتی به نظر می‌رسد که احساساتم با قدرت نیش تمساح به هم می‌ریزد تا اینکه شکل جامد من به توده‌ای لرزان از پوزه، اشک، خون و تف تبدیل شود. اما شادی من شامل قله هایی است که به اندازه سقوط اعماق من است.

تعقیب خوشبختی چیزی است که ما را انسان می کند. با این حال، این احساس می تواند گریزان، لغزنده و سخت باشد.

مهم نبود در چه شهری زندگی می‌کردیم، کیک من چه شکلی بود یا چه گروهی از دوستانم را برای جشن تولدم با هم جمع می‌کردم، همیشه همین آرزو را داشتم. . هر سال نفس عمیقی می‌کشیدم، گونه‌هایم را پر از هوا می‌کردم، چشمانم را می‌بستم و به طرف شعله‌های رقصنده می‌دم. فکر کردم: «کاش خوشحال بودم» (چون نمی‌توانید آرزوی خود را به کسی بگویید وگرنه برآورده نمی‌شود). و نه شادی زودگذری که وقتی با پدربزرگ و مادربزرگم بودم یا در کمپ تابستانی نبودم. من شادی را می خواستم که تداوم داشت. خوشبختی که می توانستم در آن غوطه ور شوم. شادی که به این راحتی شعله شمع خاموش نمی شود.

اما افرادی که به مراتب از من کاملتر هستند، مدتهاست که با ماهیت گذرا خوشبختی دست و پنجه نرم می کنند. عبدالرحمن سوم خلیفه قرطبه در قرن دهم بود. او مردی بود که همه طعم‌های موفقیت را می‌دانست: موفقیت نظامی، موفقیت سیاسی (او 50 سال سلطنت کرد)، موفقیت فکری و آنچه در آن زمان موفقیت جنسی تلقی می‌شد (گفته می‌شد او دو حرمسرا جداگانه نگه داشته است). در پایان زندگی، او تصمیم گرفت تمام روزهایی را که در آن احساس خوشبختی واقعی کرده بود، حساب کند. او نوشت: «من با پشتکار، روزهای شادی خالص و واقعی را که به سهم خودم افتاده است، شمارش کرده‌ام. «به 14 می رسد: «ای انسان! اعتماد خود را در این دنیای کنونی مگذار!»

با خودم زمزمه کردم: “تو این کار را کردی”. من تا اعماق کمر در آبهای گرم و درخشان مدیترانه بودم. انگشتانم در امتداد سطح دریا می رقصیدند. به سمت ساحل طلایی برگشتم. با چترهای رنگارنگ پر شده بود، کودکانی که با سطل‌های پلاستیکی و بیل‌ها در شن‌ها بازی می‌کردند و زنانی که برنزه می‌کردند که بازوهای روغنی‌شان به چشمانشان پناه می‌داد. در زیر نور آفتاب آنقدر لبخند زدم که فکر می کردم دهانم از گوشه ها پاره می شود. ساحل، اقیانوس، شناگران – تمام دنیا به رنگ‌های پر جنب و جوشی در آمدند که چشمانم را سوزاندند. مثل این بود که نیرویی نامرئی اشباع واقعیت را قطع کرده بود. نفس نفس زدم سرم را زیر امواج تنبل فرو کردم و حباب های لذت را در اقیانوس شور فریاد زدم.

عمه‌ام چند هفته قبل در یک گردهمایی خانوادگی پر سر و صدا قبل از اولین تعطیلات انفرادی من در اوایل 20 سالگی، مرا از آرنج کنار کشید. «مطمئن شوید که وقتی در یونان هستید، فقط یک لحظه وقت بگذارید و از جایی که هستید قدردانی کنید. که خودت به آنجا رسیدی هیچ کس به شما کمک نکرد. شما می خواستید چیزی را تجربه کنید، و برای پس انداز پول برای آن کار کردید.”

و من کار کرده بودم تا به سواحل ناکسوس در جزایر سیکلادز برسم. من ماه ها را به دقت در مورد راهنماهای سفری رنگارنگ صرف کرده بودم، بودجه سفرهای کشتی را بین سه جزیره ای که قصد بازدید از آن را داشتم، رزرو خوابگاه های ارزان قیمت و نقشه مسیر اتوبوس از فرودگاه آتن به بندر پرهیاهو و شلوغ آن، پیرئوس، را قبل از اینکه من انجام دهم، اختصاص داده بودم. سفر دو هفته ای من را ترک کرده بودم. من چیزی را به شانس واگذار نمی کردم. سه سال از آخرین بستری من گذشته بود و من هنوز تمایل داشتم که به راحتی از چیزهای غیرمنتظره ناراحت شوم.

این دقیقاً همان چیزی است که روز قبل اتفاق افتاده بود. قرار بود به پنسیی که رزرو کرده‌ام اطلاع دهم که کشتی من چه زمانی می‌رسد تا بتوانند مرا ببرند. شماره آنها را در صفحه کلید خط خورده و گرافیتی یک تلفن پرداخت در پورت گرفتم. خط زنگ زد و زنگ زد. دوباره زنگ زدم کسی جواب نداد. ناله می کردم و در پیاده روهای سوزان که بوی ادرار و مدفوع کبوتر می داد قدم زدم. من داده‌هایم را روشن کردم تا برای میزبان ایمیل ارسال کنم. من دائما صندوق پستی خود را تازه می کردم. عرق در جریانی پیوسته از پشتم جاری شد. کسی جواب نداد. اولین شب من در یک کشور خارجی و جایی برای ماندن نداشتم.

در حالی که نمی‌دانستم چه کار دیگری انجام دهم، همراه با سایر مسافران به کشتی رفتم. همانطور که خورشید شروع به نزول خود در زیر افق کرد، ما حرکت کردیم. این ساختمان‌های سفید را که در تپه‌های قهوه‌ای رنگ قرار گرفته بودند، روشن می‌کرد که کشتی از کنار آن عبور می‌کرد. آسمان و دریا تاریک شد. درخشش خورشید در پی قایق می درخشید. جرعه ای قهوه غلیظ خوردم و از پنجره بیرون را نگاه کردم. خورشید قرمز روشن که در رنگ‌های طلایی و صورتی می‌درخشد، پشت دو توده خشکی تاریک در دوردست می‌لغزد.

به خودم گفتم خوب خواهم شد. از کشتی پیاده می‌شدم و در شهر بندری پرسه می‌زدم تا جایی که بدون توجه به هزینه، اقامتگاهی پیدا می‌کردم. صبح ها می توانستم اقامتگاه های ارزان تری پیدا کنم. بدترین حالت، من در ساحل بخوابم. میانگین دمای جولای در ناکسوس در حدود 27 درجه سانتیگراد است. اگر این اولین سفر من به یونان در فصل توریستی بالا نبود، می‌دانستم که چیزی برای ناراحتی ندارم. سطح شیب دار کشتی در مقصد من باز شد و شهری را نشان داد که در تاریکی قرار داشت. پنجره های نورانی در تپه های جوهری مانند کرم شب تاب می رقصیدند. گروهی از مردم در اسکله منتظر بودند. آنها تابلوهایی را برای اقامت تکان می دادند و در مورد امکانات رفاهی خود بر سر یکدیگر فریاد می زدند. در مواجهه با این گزینه ها، لبخند زدم و کوله ام را روی یک شانه بلند کردم. چه کسی می تواند شبی 20 یورو یا کمتر انجام دهد؟ در میان جمعیت فریاد زدم. زن کوچکی که فرهای وحشی‌اش با یک بند سبز روشن به عقب رانده شده بود، از میان فریادها راه افتاد و دستم را گرفت. «من 20 تا برایت انجام می‌دهم، اما به پسرهای فرانسوی اتاق کناری نگو. من از هر کدام 40 تا شارژ کردم.»

زیر آب، چشمانم به آب نمک بسته شده بود، نمی‌دانستم کجا هستم یا چگونه به آنجا رسیده‌ام. آنقدر خوشحال بودم، آنقدر از خودم راضی بودم، انگار قلبم می خواهد از سینه ام بپرد. قبل از اینکه کانادا را ترک کنم، مطمئن نبودم که آنقدر سالم هستم که در محیطی ناآشنا که به آن زبان صحبت نمی‌کنم، آنقدر سالم باشم. اما من این کار را کرده بودم. تک تک سلول های بدنم احساس می کردند که در حال ارتعاش هستند. سطح را تاج زدم. قطرات آب روی پوستم مثل الماس می درخشیدند که نور را جذب می کند. خنده ی غم انگیزی از لبانم بیرون رفت. در آبهای ملایم تابیدم.

ناراحتی نتایج متضادی دارد. افراد مبتلا به افسردگی بیشتر در معرض خطر ابتلا به بیماری های قلبی عروقی، دیابت، سکته مغزی، درد و بیماری آلزایمر. افراد مبتلا به BPD همچنین در معرض خطر بیماری های مزمن، آرتریت و سایر مشکلات سلامتی جدی مرتبط با چاقی هستند. استرس تروماتیک در اوایل زندگی می تواند رشد مغز و سیستم ایمنی و سیستم های پاسخ به استرس را مختل کند.

البته شادی در خلاء وجود ندارد. شادی تحت تأثیر عوامل تعیین کننده سلامت مانند ثبات مالی، حمایت اجتماعی، دسترسی به خدمات بهداشتی، فرصت های آموزشی، تجارب نژادپرستی و جنسیت است. مطابق با تئوری سلسله مراتب نیازهای آبراهام مزلو، یک فرد باید نیازهای فیزیولوژیکی مانند سرپناه، غذا و گرما را برآورده کند تا بتواند نیازهای بالاتری را که منجر به تجربه های اوج می شود، یا حالتی از هوشیاری که با سرخوشی مشخص می شود، برآورده کند. افراد مبتلا به بیماری روان کمتر احتمال دارد که این نیازهای اساسی برآورده شوند.

اما شادی چیزهای بیشتری از برآوردن نیازهای فیزیولوژیکی دارد. در مطالعه رشد بزرگسالان هاروارد، یک مطالعه 75 ساله که در مورد شادی انسان انجام شد، محققان دریافتند که روابط بین فردی با کیفیت ما را شادتر و سالم تر نگه می دارد (همچنین مطابق با سلسله مراتب مزلو). افرادی که در 50 سالگی بیشترین رضایت را از روابط خود داشتند در 80 سالگی سالم ترین بودند. روابط خوب به عنوان یک عامل محافظتی برای سلامت جسمی و عاطفی عمل می کند.

افرادی که بیشتر منزوی هستند کمتر شاد هستند، به طور کلی زندگی کوتاه تری دارند. تنهایی می‌تواند باعث مرگ شود. متأسفانه، این منطقه ای است که افراد مبتلا به BPD اغلب با مشکل مواجه هستند. روابط بین فردی پر هرج و مرج و ناکامل مشخصه ای است که این اختلال را تعریف می کند.

علاوه بر این، همه افراد مبتلا به BPD احساس راحتی نمی کنند که در حال و هوای آفتابی نادر خود باشند. من مرتباً در یک زیرمجموعه درباره این اختلال قرار می‌دهم، و اغلب با پست‌هایی در مورد اینکه چگونه شادی می‌تواند ترس یا ناراحتی را برانگیزد، برخورد می‌کنم. خوشبختی شکننده تلقی می شود. این احساس فراگیر وجود دارد که بدبختی در اطراف است. اضطراب از اینکه شادی به زودی به پایان می رسد یا با رویدادها یا حالات منفی جایگزین می شود، درخشش را مات می کند.

این بیزاری از شادی به نام cherophobia شناخته می شود. این احساس می تواند به عنوان یک استراتژی محافظتی در افراد با سابقه تروما ظاهر شود. به عنوان مثال، کودکی که به دلیل شادی بیش از حد تنبیه شده است، به احتمال زیاد هنگام ابراز احساسات مثبت احساس ناراحتی می کند. چروفوبیا با افسردگی و بهزیستی ضعیف مرتبط است.

افراد مبتلا به BPD شانس سلامتی طولانی مدت ضعیفی دارند. شادی در افراد مبتلا به این اختلال را می توان با تقویت حمایت های اجتماعی، فیزیکی و عاطفی تقویت کرد. اگر افراد مبتلا به BPD تشویق به استقبال از شادی شوند، می توانند سال ها به زندگی خود اضافه کنند.

یک مطالعه جالب در صندوق ورودی من درست در همان زمانی که متوجه شدم قبل از تولد 32 سالگی ام خطوط ریز روی پیشانی ام ظاهر می شود، قرار گرفت. با تکیه بر تحقیقات قبلی انجام شده بر روی افراد مبتلا به افسردگی، روانپزشکان آلمانی دریافتند که افراد مبتلا به BPD که تزریق بوتاکس دریافت می کردند، نوسانات خلقی کمتری داشتند.

یافته‌های آن‌ها با نظریه‌ای که اولین بار توسط چارلز داروین پیشنهاد شد، مطابقت دارد. فرضیه بازخورد صورت او پیشنهاد کرد که احساسات را می توان با فعالیت عضلات صورت تغییر داد. محققان آلمانی بوتاکس را در ناحیه گلابلار صورت، ناحیه میانی پایین پیشانی که در آن حالات منفی بیان می شود، تزریق کردند. این امر ارتباط بین عضلات پیشانی و مغز را قطع کرد که بازخورد عاطفی را تغییر داد. چهار هفته بعد، افراد مبتلا به BPD در این مطالعه علائم این اختلال را به طور قابل توجهی کاهش دادند. تصاویر MRI نشان داد که بوتاکس فعالیت بخشی از مغز را که در آن ترس ابراز می شود متوقف کرده است.

کنجکاوی من برانگیخته شد. یک راه حل سریع که می تواند حالات منفی من را مهار کند و به من کمک کند جوانی در حال محو شدن خود را حفظ کنم؟ وعده احساسات مثبت بیشتر؟ فرصتی برای انتخاب بین احساسات پایدار یا افراط های غیرقابل تنظیم؟ من را ثبت نام کنید.

اما هر چه بیشتر در مورد آن فکر می کردم، شک و تردید بیشتری در وجودم ایجاد می شد. آیا قبلاً سعی نکرده بودم با داروهای ضدافسردگی روزانه بر اوج و فرودهای خلق و خوی خود پایان دهم؟ من تاس را روی Lexapro در زمان دلهره‌آورتری از زندگی‌ام انداخته بودم، زمانی که اگر منفی‌ها هم ترک می‌کرد، حاضر بودم از مثبت‌ها چشم‌پوشی کنم. اما بالا و پایین های من فقط کمی کاهش یافت. احتمال اینکه دوباره خوش شانس باشم چقدر بود؟ آیا اگر ماهیچه های پیشانی ام را منجمد کنم، می توانم لحظات غیرقابل پیش بینی سعادت خود را حفظ کنم؟

“خرچنگ و روباه” یکی از افسانه‌های بسیاری است که به ازوپ نسبت داده می‌شود که گفته می‌شود داستان‌سرای برده‌داری است که در یونان باستان زندگی می‌کرد. یک خرچنگ تصمیم می گیرد ساحل آشنا را ترک کند تا به یک چمنزار سرسبز در آن نزدیکی سفر کند تا بتواند غذا بدهد. متأسفانه، روباهی که در چمنزار سرگردان است، همین هدف را دارد. روباه خرچنگ را می خورد، اما قبل از نیش مرگ، خرچنگ از انتخاب های خود ابراز تاسف می کند: “من سزاوار سرنوشتم هستم، برای چه کاری در زمین داشتم، در حالی که طبق طبیعت و عادت هایم فقط برای دریا سازگار شده ام؟” اخلاقیات این افسانه این است که رضایت به سهم ما در زندگی عنصر شادی است.

بین زندگی به عنوان یک طوفان عاطفی یا طوفانی که در آن احساسات من تا حد زیادی قابل پیش بینی بود، من همیشه دومی را می خواستم. چه کسی نمی خواهد؟ اما من به خلق و خوی تند تند مانند شلاق عادت کرده ام. آیا زندگی با BPD می تواند دردناک باشد؟ کاملا. اما همچنین می تواند شادی آور، نشاط آور و مست کننده باشد. اگر به این معنی باشد که بتوانم اوج ها را حفظ کنم، پایین ها را می پذیرم.

در پایان عمرم نمی توانم شادی خود را در چند روز اندازه گیری کنم. برای فردی که بتواند طیف وسیعی از احساسات انسانی را در مدت ده دقیقه تجربه کند، به سادگی غیرممکن است. در عوض، آن را در ساعت و دقیقه می شمارم. و حتی اگر وقتی تمام آن لحظات جمع می‌شوند، کمتر از 14 روز طول می‌کشد، شدت احساسات من باعث می‌شود که خیلی طولانی‌تر به نظر برسد.

Book cover of Miranda Newman’s Rough Magic.(عکس: با احترام پنگوئن Random House Canada)

برگرفته از جادوی خشن توسط میراندا نیومن. با اجازه ناشر McClelland & Stewart استفاده شده است. حق چاپ 2024 توسط میراندا نیومن.

شاتلین را در صندوق ورودی خود دریافت کنید!

برای دریافت بهترین داستان‌ها، دستور العمل‌ها، سبک و نکات خرید، طالع بینی و پیشنهادات ویژه، در خبرنامه‌های ما مشترک شوید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا