کتاب

  • سرگرمیدر تاریکی کجا میروی عشق من؟

    در تاریکی کجا میروی عشق من؟

    در تاریکی کجا میروی عشق من؟ ماه کامل در هیمالیا است. هر چند سال یک بار اتفاق می افتد که ماه کامل و قرمز می شود، گویی رگه های خونی. برای اکثر مردم، آن قرمز با چشم غیر مسلح قابل مشاهده نیست. فقط شرپاهایی که در بالای کوه زندگی می کنند می توانند آن را ببینند. هر چند سال یک…

    بیشتر بخوانید »
  • سرگرمیروز قبل از امروز

    روز قبل از امروز

    روز قبل از امروز به‌روزرسانی وضعیت رعد و برق در آسمان‌های تاریک می‌پیچد، باران می‌بارد، من از ون کمپرم بیرون می‌پرم – همه جا لجن است بر روی زمین در دوردست، کامیون دیگری غوغا می کند – یک علامت پزشکی ضعیف روی آسفالت پشت آن دیده می شود. در نزدیکی سنگر با تخته قلع زنگ‌زده که روی آن «منطقه قرنطینه…

    بیشتر بخوانید »
  • سرگرمیKanpur Khoofiya Pvt. Ltd

    Kanpur Khoofiya Pvt. Ltd

    Kanpur Khoofiya Pvt. Ltd پس آیا او واقعاً مرده است؟» ویدیا با ترس از پنجره پرسید. «خیلی زیاد.» پراچاند در حالی که به جسد نزدیکتر می شد تأیید کرد. معده‌اش می‌لرزید، اما از شدت شیفتگی بیمار، به خیره شدن به آن ادامه داد. و به نظر می رسید که با اتهامی به عقب خیره شده بود. «پراچاند، چرا هنوز آنجا…

    بیشتر بخوانید »
  • سرگرمیموسیقی به شعله نیلوفرهای

    موسیقی به شعله نیلوفرهای

    موسیقی به شعله نیلوفرهای وقتی به مقصد می‌رسیم در حال شوخی‌سازی هستیم و این یک نوع شوخی خوب است. با نشاط. مثل نخ پری پرشیا. ذوب شدن در دهان های باز. چشیدن ساخارین. پخش شیرینی در تمام درون شما، با کوچکترین مزه تلخ. مثل حمام ترکی بخار می شود. لثه به شکم با پروانه. نوع سه بال. رنگ پرها. بهترین…

    بیشتر بخوانید »
  • سرگرمیبزرگترین پیوزهایی که یک نماینده ادبی را از کار می اندازند

    بزرگترین پیوزهایی که یک نماینده ادبی را از کار می اندازند

    بزرگترین پیوزهایی که یک نماینده ادبی را از کار می اندازند خودم، میرا شارما، من نویسنده‌ای هستم که اولین رمان داستانی انگلیسی زبان خود را نوشته‌ام و اگر سی‌هایی موافقت کند که آن را از طریق انتشارات محترمتان منتشر کند، مفتخرم. من پنج سال گذشته را با شور و اشتیاق روی این داستان گذراندم. همین سه ماه گذشته من ناامید…

    بیشتر بخوانید »
  • سرگرمیقالیباف

    قالیباف

    قالیباف سرد غروب نوید یک زمستان سرد را می داد. باد خشک لب هایم را ترکید و کت بلیزر هوشمندم را برید. همانطور که خورشید بر روی زنجیره های کوهستانی محو شد، سایه های بنفش آسمان را رنگ آمیزی کرد. مردی محکم با ریش چانه‌ای که در پشم شتر پاتو پیچیده شده بود و کلاه بسته‌ای به سر داشت، هنگام…

    بیشتر بخوانید »
  • سرگرمیبابو بنگلادش!

    بابو بنگلادش!

    بابو بنگلادش! در مارس 1971، هنگامی که کاروان ارتش پاکستان به محوطه دانشگاه داکا، قلب جنبش استقلال طلب بنگلادش در حال رشد، حمله کردند، با وضعیتی غیرقابل توضیح مواجه شدند: آنها متوجه شدند. که تمام سلاح‌ها، موشک‌اندازها و تانک‌های آن‌ها نتوانستند درخت بانیان خاصی را از بین ببرند. این درخت محل تجمع دانشجویانی بود که خواستار استقلال از پاکستان غربی…

    بیشتر بخوانید »
  • سرگرمیکانپور خوفیا Pvt. Ltd

    کانپور خوفیا Pvt. Ltd

    کانپور خوفیا Pvt. Ltd پس آیا او واقعاً مرده است؟» ویدیا با ترس از پنجره پرسید. «خیلی زیاد.» پراچاند در حالی که به جسد نزدیکتر می شد تأیید کرد. معده‌اش می‌لرزید، اما از شدت شیفتگی بیمار، به خیره شدن به آن ادامه داد. و به نظر می رسید که با اتهامی به عقب خیره شده بود. «پراچاند، چرا هنوز آنجا…

    بیشتر بخوانید »
  • سرگرمیملکه کشور یاس

    ملکه کشور یاس

    ملکه کشور یاس پدربزرگم معتقد بود که حتی اگر زنان بتوانند کتاب مقدس را بدانند، هرگز نمی‌توانند خواندن آیات را بیاموزند، فقط آنها را بشنوند و از این طریق آنها را به خاطر بسپارند. او گفت که این به دلیل ظرفیت ذاتی زن برای همین است. برای جذب. اما وقتی پادماما شروع به آوردن تکه‌هایی از نوشته‌هایش کرد تا برایش…

    بیشتر بخوانید »
  • سرگرمیسارا

    سارا

    سارا به او می گویم: «از رشید پرسیدی که آیا واقعاً جنید فاتحگر وجود دارد؟» «وجود دارد.» تعظیم می کنم. “چه کاری می توانم برای شما انجام دهم؟” او در لحظه ای سردرگم سرخ می شود. بیشتر از زیبا او می گوید: متاسفم. خلع سلاح به او می گویم: “من کاملاً نمی دانستم چه انتظاری داشتم.” “یک مشکل بسیار رایج”…

    بیشتر بخوانید »
دکمه بازگشت به بالا