چگونه به آنچه مردم در مورد شما فکر می کنند اهمیت ندهید
چگونه به آنچه مردم در مورد شما فکر می کنند اهمیت ندهید
چشم دیگران زندان ما; افکار آنها قفس ماست. – ویرجینیا وولف
بیشتر مردم قربانی یک وسواس عجیب و غریب هستند، وسواسی که باعث می شود وقت خود را صرف نگرانی در مورد آنچه دیگران فکر می کنند بگذرانند.
عجیب است زیرا فقط حدس و گمان است. فانتزی ناب که ما در ذهن خود ایجاد می کنیم.
جایی در درون ما، این حقیقت را می دانیم، اما با این وجود ادامه می دهیم.
و این شیفتگی بی وقفه نسبت به چیزی است که ذهن دیگران را پر می کند که باعث این همه اضطراب و نگرانی می شود.
وقت آن است که این عادت را ترک کنید. وقت آن است که کنترل ذهن خود را دوباره به دست بگیرید. وقت آن است که دیگر اهمیتی ندهید که دیگران در مورد شما چه فکری می کنند.
اما بیایید این مرحله را یکی یکی برداریم.
ابتدا، ما باید دلایلی را بررسی کنیم که چرا شما اینقدر به نظر دیگران اهمیت می دهید.
سپس ما باید برخی از مواردی را که ممکن است وضعیت را بدتر کنند شناسایی کنیم.
و در نهایت، ما به برخی از راههایی که میتوانید از این نیاز به ماندن طولانی بر روی افکار دیگران رها شوید، میپردازیم.
بیایید شروع کنیم…
با یک درمانگر معتبر و باتجربه صحبت کنید تا به شما کمک کند به آنچه مردم فکر می کنند اهمیت ندهید. ممکن است بخواهید از طریق BetterHelp.com با یکی صحبت کنید برای مراقبت با کیفیت در راحت ترین حالت آن.
چرا برایم مهم است که مردم در مورد من چه فکری می کنند؟
هیچ دلیل یا دلیلی وجود ندارد که ما اینقدر در مورد تصورات دیگران نگران باشیم. تعداد زیادی وجود دارد.
تشخیص ترکیبی از دلایلی که چرا به نحوه برخورد خود با دیگران بسیار اهمیت میدهید، حیاتی است اگر میخواهید کمتر اهمیت دهید و در نهایت اصلاً اهمیتی نمیدهید.
بیشتر دلایل از بخشی از روان شما ناشی می شود…
خود
منیت شما بخشی از شماست که احتمالاً بیشتر با آن یکی می شوید. این «من» است که بیشتر اوقات صحبت می کند. “خود” که به آن اشاره می کنید.
و همه چیز بد نیست. من گاهی اوقات نقش مثبت مهمی در نحوه رفتار یا احساس یا نگاه ما به جهان دارد.
اما ایگو همچنین برخی از الگوهای فکری منفی را ایجاد می کند که تجربه می کنیم، از جمله وسواس ما نسبت به آنچه دیگران در مورد ما فکر می کنند.
چرا این کار را انجام می دهد؟
تردید نسبت به خود: وقتی در مورد خود و تواناییهای خود مطمئن نیستیم، به دیگران برای اطمینان خاطر نگاه میکنیم. ما از آنها می خواهیم که موجودات زودگذر و اثیری ما را با اعتماد به نفس پر کنند.
ما به دنبال تقویت منظم خودباوری شکننده خود هستیم تا بتوانیم شک و تردید خود را به گوشه تاریکی از ذهنمان که نمیتواند بر ما تأثیر بگذارد، فرو ببریم.
مشکل زمانی پیش میآید که کلمات تشویقی لازم را از سوی دیگران دریافت نمیکنیم تا ما را به ارزش خود متقاعد کنند.
در عوض، ما به تخیل خود روی می آوریم و نسخه های خود را از آنچه دیگران فکر می کنند می سازیم. ما نظرات آنها را درباره ما جعل می کنیم.
اما هنگامی که از قبل احساس ناامنی می کنید، افکاری که مطرح می کنید در سر دیگران به احتمال زیاد کمتر از مهربانی است.
شما احساسات خود را از شک و تردید نسبت به خود به بیرون و خودتان را متقاعد کنید که دیگران همان شک و تردیدهایی را در مورد شما دارند که شما نسبت به خودتان دارید.
اگر خود را ضعیف میدانید، معتقدید که دیگران شما را ضعیف میدانند. اگر نگران این هستید که جذاب نیستید، خود را متقاعد می کنید که دیگران فکر می کنند شما هستید زشت.
هر افکار منفی که در مورد خود دارید، به افکار منفی دیگری تبدیل می شود که باید در مورد شما نیز داشته باشند. این چیزی است که شما به خودتان می گویید.
اما اگر اعتماد به نفس دارید، این نیاز به اطمینان به میزان قابل توجهی کاهش می یابد و بنابراین کمتر نگران افکار دیگران هستید.
نیاز به دوست داشتن: روش دیگری که در آن برای خودمان ارزش قائل می شویم، قضاوت در مورد اینکه چقدر مورد پسند دیگران هستیم.
ما میخواهیم احساس کنیم به خود تعلق داریم، میخواهیم بخشی از چیزی باشیم، میخواهیم باور داشته باشیم که اگر در مواقع مشکل به کمک آنها نیاز داشته باشیم، میتوانیم به اطرافیانمان وابسته باشیم.
به همین دلیل است که تنهایی برای سلامت روان ما بسیار مضر است. وقتی کسی در اطرافمان نیست، هیچ توری ایمنی نداریم که هنگام سقوط ما را بگیرد.
و حتی زمانی که دوستان و عزیزانی در زندگی خود داریم، آیا واقعاً میتوانیم مطمئن باشیم که آنها در مورد ما چه فکر میکنند و تا کجا میخواهند کمک کنند؟
این شک و تردید آزاردهنده ای که در مورد آن صحبت کردیم، سر زشت خود را بالا می برد و باعث می شود که نسبت به احساسات واقعی دوستان و خانواده خود شک کنیم.
ما بیش از حد نگران افکار دیگران هستیم زیرا آنها از ما پنهان هستند. آنها ناشناخته هستند و این ما را می ترساند.
تا زمانی که نتوانیم مطمئن باشیم که یک دوست خوب واقعاً یک دوست است و نه کسی که صرفاً به انگیزههای پنهانی “ما را در اطراف نگه میدارد”، به آنچه که آنها در مورد ما فکر میکنند تثبیت خواهیم کرد.
میل ما برای تحت تاثیر قرار دادن: ارتباط نزدیک با نیاز به دوست داشتن، نیاز به تحت تاثیر قرار دادن دیگران است.
این نیاز اغلب ناشی از برخی منافع شخصی است – خواه برای افزایش چشم انداز ما برای افزایش حقوق در محل کار، جلب لطف در یک حلقه اجتماعی، یا جلب علاقه عاشقانه.
بنابراین کارهایی را انجام میدهیم که فکر میکنیم باعث هیجان، الهام بخشیدن یا برانگیختن احساسات در دیگران میشود.
متأسفانه، نشانههایی مبنی بر اینکه تلاشهای ما جواب داده است، همیشه ظاهر نمیشوند. زمانی که کسی تحت تاثیر تلاش های شما قرار گرفته باشد، همیشه واضح نیست.
و حتی اگر آنها در نمایشگاه حضور داشته باشند، بسیاری از مردم از خواندن این نشانه ها بیخود هستند.
بنابراین آنها خودشان را زیر سوال می برند.
“آیا به اندازه کافی خوب نیستم؟ آیا من لیاقت ندارم؟ آیا کار اشتباهی انجام دادم؟»
شما سعی میکنید به ذهن دیگران نگاه کنید، اما نمیتوانید. بنابراین شما نگران و مضطرب می شوید و ذهن خود را با افکار ساختگی در مورد آنچه که آنها فکر می کنند مشغول می کنید.
جلوگیری از تحقیر: چرا وقتی دیگران به شما میخندند، شما را مسخره میکنند یا انتخاب های خود را در زندگی تحقیر کنید؟
تحقیر نه تنها عملی از سوی دیگران است، بلکه زخمی است که بر نفس شما وارد می شود. تحقیر باعث می شود احساس کنید کوچک و فقیر و بی ارزش.
من می خواهد به هر قیمتی از این احساسات اجتناب کند. برای رسیدن به این هدف، باید تهدیدات احتمالی را شناسایی کرده و برای خنثی کردن آنها اقدام کند. می توان آن را نوعی مکانیسم دفاعی در نظر گرفت که برای جلوگیری از آسیب عاطفی ناشی از شرم و خجالت طراحی شده است. /a>.
بنابراین شما وقت خود را صرف نگرانی در مورد اینکه چه کسی ممکن است شما را دوست نداشته باشد، چرا آنها شما را دوست ندارند و چه کارهایی ممکن است بتوانید برای جلب رضایت آنها انجام دهید، صرف می کنید.
اعتقاد به اینکه ما توسط دیگران تعریف میشویم: همانطور که قبلاً گفته شد، منیت شما بخشی از شماست که بیشترین ارتباط را با “خود” خود دارید.
اما این خود توسط چه کسی تعریف شده است؟
خود فکر میکند که بخش بزرگی از شخصیت شما – که آن چیست – از دیدگاه دیگران ناشی میشود.
بنابراین، باید بدانید که دیگران در مورد شما چه فکری می کنند تا بتوانید خود را بهتر بشناسید.
و چه کسی نمی خواهد “کشف” کند که واقعاً چه کسی است؟ شناخت واقعی خود باعث آرامش و آرامش در زندگی می شود.
به همین دلیل است که میتوانید از نیاز به دانستن آنچه دیگران فکر میکنند غرق شوید.
اعتقاد به اینکه محبوبیت مساوی است با شادی: افسانه دیگری که خود من معتقد است این است که هر چه محبوبتر شوید، شادتر خواهید بود.
اما بخش خندهدار اینجاست، شما هرگز نمیتوانید مطمئن باشید که محبوب هستید یا نه، زیرا باید 100% مطمئن باشید که محبتی که نشان داده میشود واقعی است.
خب چیکار میکنی؟ در مورد اینکه دیگران در مورد شما چه فکری می کنند، به شدت فکر می کنید.
آیا این افراد واقعاً شما را دوست دارند یا فقط تظاهر می کنند؟ آیا آنها شما را به خاطر آنچه هستید دوست دارند یا برای آنچه که می توانید برای آنها انجام دهید؟ آیا آنها از شما سوء استفاده می کنند؟
بنابراین، از بسیاری جهات، تمایل به محبوبیت بیشتر به احتمال زیاد منجر به ناراحتی می شود تا شادی.
زمان زیادی را در دام ترس از آنچه دیگران فکر میکنند سپری میکنید، که نمیتوانید از همراهی آنها لذت ببرید – چه آنها واقعی باشند یا نه.
نیازهای تکاملی
علاوه بر عوامل مربوط به نفس، ممکن است دلیل اصلی دیگری نیز وجود داشته باشد که چرا ما اینقدر به فکر دیگران در مورد خود اهمیت می دهیم.
شاید – و این اکنون به قلمرو حدس و گمان تغییر می کند – از نحوه زندگی اجداد ما و در واقع، نحوه زندگی عموزاده های نخستی ما در حال حاضر ناشی می شود.
شاید ما ژنهایی را به ارث بردهایم که ما را مستعد این نوع فرآیند فکری میکنند.
مطمئناً دانستن اینکه سایر اعضای گروه های اجتماعی ما چگونه به ما نگاه می کنند، ارزش بقا دارد.
من کجای نردبان اجتماعی هستم؟ چه نقشی را باید بازی کنم؟ آیا باید رفتارم را تغییر دهم تا یک شخصیت غالب را راضی کنم؟
آیا شخصیت غالب من را به عنوان یک تهدید می بیند؟ آیا می توانم او را به چالش بکشم یا باید ارسال کنم؟
آیا آن ماده به من اجازه می دهد با او جفت گیری کنم؟ آیا آن نر تهدیدی برای فرزندان من است؟
در حالی که بسیار بعید است که اجداد ما به اندازه ما زمان خود را صرف عذاب دادن خود در این راه کرده باشند، ممکن است مجبور شده باشند در مورد چنین سؤالاتی فکر کنند و در نظر بگیرند که دیگران در گروه خود چگونه ممکن است رفتار کنند.
این بخش اول را به پایان میرساند. آیا هیچ کدام از آنها بهعنوان دلیل یا دلایلی که شما به این که دیگران در مورد شما چه فکری میکنند اهمیت میدهید، به شما نشان داد؟
اگر چنین است، این چیز خوبی است. دانستن علت(ها) اولین قدم برای انجام اقدام مثبت است.
اما قبل از رسیدن به آن، بیایید مواردی را بررسی کنیم که ممکن است وسواس شما را بدتر کند.
عوامل تشدید کننده نگرانی
علل اصلی توضیح داده شده در بخش یک می تواند توسط عوامل دیگر بدتر شود. به این عوامل به عنوان سوختی فکر کنید که به آتش فکر موجود در ذهن شما اضافه می شود.
عواملی مانند…
ناامنیها: اگر مشکلات خاصی دارید که باعث ناراحتی شما میشود، ممکن است اغلب به آنها فکر کنید. برخی از این افکار، به طور بالقوه، بیشتر به نحوه نگاه یا تفکر دیگران درباره شما مربوط می شود.
شاید شما مشکلات بدنی دارید، بیکار هستید، مسائل مربوط به سلامت روان را پنهان میکنید یا جنبههای دیگر شخصیت خود را پنهان میکنید زیرا از آنها احساس شرم میکنید.
اگر زیاد به این چیزها فکر می کنید، ممکن است نگران باشید که دیگران نیز در مورد آنها فکر کنند (یا در صورت پنهان کردن چیزی، آنها در مورد آن می دانند).
انتخابهای شخصی و سبک زندگی: گاهی اوقات، این کاری است که در زندگی انتخاب میکنید که باعث میشود متعجب شوید که دیگران چگونه به شما نگاه میکنند.
چه این موضوع مجرد ماندن تا زمان ازدواج، گرویدن به دینی دیگر، نقل مکان به کشوری دیگر یا وگان شدن باشد، انتخابهای شما ممکن است بر نحوه نگاه و رفتار دیگران با شما تأثیر بگذارد.
این میتواند شما را در برابر انواع افکاری که در اینجا بحث میکنیم آسیبپذیرتر کند.
شکستهای شما: وقتی تلاش میکنیم و شکست میخوریم، میتواند طعم تلخی در دهان باقی بگذارد. گاهی اوقات، بخشی از ناامیدی ناشی از نگرانی در مورد نحوه واکنش دیگران به شکست شما است.
آیا آنها به شما خواهند خندید، آیا شما را تحقیر می کنند، آیا می گویند “من به شما گفتم” و از بدبختی شما لذت می برند؟
آیا آنها به شما نگاه خواهند کرد، آیا آنها به شما ترحم خواهند کرد، حتی ممکن است به شما پشت کنند؟
رسانههای اجتماعی: ارتباط مجازی ما هم شگفتانگیز و هم یک دلیل بالقوه برای نگرانی است.
یادتان هست که در بخش یک درباره نیاز به دوست داشتن صحبت کردیم؟ خوب، از طریق ظهور رسانههای اجتماعی، اکنون میتوانیم میزان لایکمان را بر اساس تعداد «دوست» یا «فالوور» و تعداد واکنشها و نظراتی که مردم روی پستهای ما میگذارند اندازهگیری کنیم.
این همچنین این افسانه را تغذیه می کند که محبوبیت مساوی است با شادی. ما فکر می کنیم که لبخندهایمان متناسب با تعداد اتصالات دیجیتالی که برقرار می کنیم، رشد می کند.
ستونهای شایعات: «آشکار شد: شوکهکننده مشهور در حالی که ستاره در تعطیلات ساحلی مکزیک بالهای یکنوع بازی شبیه لوتو نشان میدهد!»
این تیتری است که مجلات میفروشد و باعث کلیکهای اینترنتی در سراسر جهان میشود.
اما شما را نیز متعجب میکند: اگر مردم به این فکر میکنند که این سلبریتی چگونه ظاهر یا رفتار میکند یا چه کسی را برای قرار ملاقات انتخاب میکنند، احتمالاً از غیبت کردن در مورد دوستان/همکاران/آشنایان/غریبههای خود نیز لذت میبرند.
در این صورت، باید نگران آنچه در مورد من می گویند (یا منطق معیوب است).
استرس و اضطراب: وقتی رویدادها ما را تحت فشار قرار میدهند، ذهن ما میتواند به روشهای مختلفی واکنش نشان دهد، یکی از آنها این است که فکر کنیم ما نیز تحت نظارت بیشتری هستیم.
اگر در محل کار به ما مهلت داده شود، نگران هستیم که اگر آن را از دست بدهیم، رئیس چه خواهد گفت.
اگر به ازدواج خود پایان دهیم، به این فکر می کنیم که مردم چه کسانی را سرزنش خواهند کرد و آیا آنها را تایید نمی کنند.
اگر برای شام با دوستان دیر میکنیم، نگران هستیم که آنها فکر کنند ما غیرقابل اعتماد هستیم.
به طور کلی، زمانهای استرسزا تمایل دارند تا افکار و فرضیات منفی را به خود جذب کنند، که برخی از آنها به نحوه نگاه دیگران به ما مربوط میشود.
آشنایی با افراد جدید: کاملاً واضح است، اما زمانی که برای اولین بار مجبور به ملاقات با افراد جدید هستید، ممکن است خودآگاه تر باشید و تعجب کنید که آنها در مورد شما چه فکری می کنند.
به هر حال، ممکن است سعی داشته باشید آنها را تحت تأثیر قرار دهید – دلیلی که در بخش یک بررسی کردیم.
سندرم ایمپوستر: شاید شما احساس می کنید که کلاهبردار هستید و هر روز به این شکل متوجه خواهید شد.
بدون سوال، اگر از این مشکل رنج میبرید، در مورد اینکه دیگران در مورد شما چه فکری میکنند بسیار فکر خواهید کرد.
بعد از رویارویی: اگر با کسی دعوا کرده اید – چه دوست، شریک، یکی از اعضای خانواده یا همکارتان – وقتی گرد و غبار فروکش کرد، احتمالاً از خود می پرسید که چه چیزی آنها فکر می کنند.
آیا آنها هنوز عصبانی هستند؟ آیا شما را به خاطر دعوا سرزنش می کنند؟ آیا به آنها آسیب رسانده اید؟ آیا آنها می توانند ببخشند و فراموش کنند؟
مقایسه کردن خود با دیگران: شاید شما موفقیت دیگران را ببینید و به زندگی آنها حسادت می کنید.
اگر به نظر می رسد که آنها همه چیز را برای خود دارند، ممکن است شما را زیر سوال ببرد که چه کاری برای شما انجام می دهید (به ناامنی هایی که در بالا صحبت کردیم).
و اگر این چیزها را زیر سوال ببرید، احتمالاً نگران خواهید بود که دیگران نیز به این چیزها در مورد شما فکر کنند.
شبکههای اجتماعی فقط این را بدتر میکنند زیرا میتوانیم چندین بار در روز به زندگیهای دیگران که با دقت تنظیم شدهاند نگاه کنیم.
هر چیزی که باعث شود شما احساس قضاوت کنید: بسیاری از این عوامل تقویت کننده یک موضوع مشترک دارند: قضاوت.
در هر موقعیتی که احساس میکنید کسی شما را قضاوت میکند، ذهن نمیتواند فکر کند که به چه چیزی و چرا فکر میکند. پس از همه، آیا نمی خواهید این چیزها را بدانید؟
این برای کسانی که نژاد، مذهب، تمایلات جنسی یا عقاید سیاسی در اقلیت هستند، بیشتر رایج است، به خصوص اگر این موارد باعث ایجاد تنش در جامعه شما شود.
موارد ذکر شده در این بخش، همگی فرآیندهای فکری را تشدید میکنند که باعث میشود ما از نگرانی درباره آنچه مردم فکر میکنند غرق شویم.
همانند بخش یک، ارتباط داشتن با یک یا چند مورد از این نکات می تواند در رسیدگی به مشکل به شما کمک کند.
پس بیایید اکنون به این مرحله نهایی نگاه کنیم…
چگونه کمتر به آنچه مردم فکر می کنند اهمیت دهیم و روی خود تمرکز کنیم
این ایده خوبی است که از یکی از درمانگران در BetterHelp.com بهعنوان درمان حرفهای میتواند در کمک به شما برای توقف اهمیت دادن به آنچه دیگران فکر میکنند بسیار مؤثر باشد.
اگر نیمی از عمر خود را صرف نگرانی در مورد آنچه دیگران میکنند بگذرانید، چگونه میتوانید شیر آب را بچرخانید و مانع از سرازیر شدن این افکار در سرتان شوید؟
بسیاری از مراحلی که می توانید بردارید شامل به چالش کشیدن افکارتان و مقابله منطقی با آنها است.
به این ترتیب، میتوانید طرز فکر خود را از ذهنیتی که به نظر مردم اهمیت میدهد، به ذهنیتی که هیچ اهمیتی ندارد، تغییر دهید.
بیایید به برخی از کارهایی که میتوانید انجام دهید نگاهی بیندازیم.
بدانید که مردم واقعاً زیاد به شما فکر نمیکنند: اگر بتوانید برای یک دقیقه به درون سر دیگران نگاه کنید، میبینید که او نیز نگرانیهایی مشابه شما دارد.
و مهمتر از آن، متوجه خواهید شد که آنها بیشتر وقت خود را صرف فکر کردن به زندگی، مشکلات و اعمال خود می کنند.
به عبارت دیگر، آنها به شما فکر نمی کنند. نه مگر اینکه شما فردی واقعاً در زندگی آنها باشید.
حتی دوستان خوب ما نیز احتمالاً وقتی با ما نیستیم زمان بسیار کمی را صرف فکر کردن به ما می کنند. آنها را و در مورد شخصی که در خیابان است، احتمالاً بدون فکر کردن به شما از کنار شما رد خواهد شد.
در سن 20 سالگی، نگران این هستیم که دیگران در مورد ما چه فکری می کنند. در 40 سالگی، برای ما مهم نیست که آنها در مورد ما چه فکر می کنند. در 60 سالگی متوجه می شویم که آنها اصلاً به ما فکر نکرده اند. – آن لندرز
افراد مهم در مورد شما خیلی خوب فکر می کنند: کسانی که واقعاً برای شما مهم هستند، به فکر چیزهای بد در مورد شما نیستند.
با هر مشکلی که ممکن است با آن مواجه باشید یا ناامنی داشته باشید، اگر آنها شما را دوست داشته باشند و به شما اهمیت دهند، افکار دلسوزانه ای در ذهن خواهند داشت و از آنها می پرسند که چگونه می توانند به شما کمک کنند.
آنها در سر خود شما را مسخره نمی کنند یا از هر حرکت شما انتقاد نمی کنند.
و کسانی که برای شما مهم نیستند؟ چه کسی به آنچه فکر می کند اهمیت می دهد – آنها برای شما مهم نیستند.
خوشبختی و آرامش ذهن شما وابسته نیست درباره افراد دیگر: اگر کسی به شما فکر میکند، این برای شما چه معنایی دارد؟ در این لحظه و اینجا و اکنون، خیلی زیاد نیست.
شما هرگز نمیدانید که آیا کسی به شما فکر میکند یا به چه چیزی فکر میکند. نگرانی شما در مورد آن فرقی نمی کند که آنها چه فکری می کنند یا نمی کنند.
تنها کاری که می توانید انجام دهید این است که روی افکار خود تمرکز کنید. این بدان معناست که شادی شما بستگی به آنچه انتخاب می کنید به آن فکر می کنید، نه به آنچه که دیگران ممکن است فکر کنند.
آنچه آنها فکر می کنند بی ربط است. آنها ممکن است از شما انتقاد کنند یا حتی عصبانیت، رنجش، حسادت یا برخی احساسات منفی دیگر را روی شما متمرکز کنند، اما این در ذهن آنهاست، نه شما.
شما می توانید انتخاب کنید که به چیزی مثبت فکر کنید یا اصلاً فکر نکنید و فقط مراقب باشید.
کمال وجود ندارد: اگر از بخش اول به آن دلایل بازگردیم، میتوانیم به خود یادآوری کنیم که ممکن است در مورد آنچه دیگران فکر میکنند وسواس داشته باشیم زیرا میخواهیم مورد پسند قرار بگیریم و میخواهیم دیگران را تحت تاثیر قرار دهید.
نتیجه این امر این است که ما تلاش می کنیم کامل باشیم تا مردم ما را دوست داشته باشند. ما می خواهیم دوستان یا عاشقان کاملی باشیم، چیزهای عالی را در زمان مناسب بگوییم، عالی به نظر برسیم و چیزهای عالی داشته باشیم.
من از شکستن آن متنفرم: کمال وجود ندارد.
هیچ کس کامل نیست زیرا همه چیز ذهنی است. هیچ نسخه واحدی از کمال وجود ندارد.
همه ما نقاط خوبی داریم و همه ما نقص هایی داریم. ما اینطوریم اگر بتوانید آن را بپذیرید، چندان به فکر مردم اهمیت نخواهید داد.
وقتی عیوب خود را پذیرفتید، هیچ کس نمی تواند از آنها علیه شما استفاده کند. – تیریون لنیستر، بازی تاج و تخت
کسی باشید که میخواهید باشید، نه فردی که فکر میکنید دیگران میخواهند باشید: با اهمیت دادن بسیار به آنچه دیگران فکر میکنند، در واقع کلیدهای زندگی خود را به آنها میدهید.
شما اعمال خود را تغییر میدهید، انتخابهای متفاوتی میکنید و چیزهای متفاوتی را باور میکنید. شما فردی را معرفی می کنید که فکر می کنید دیگران دوستش خواهند داشت.
شما به خود می گویید که اگر این کار را انجام دهید، بهتر از آنچه که قبلاً فکر می کنند، در مورد شما فکر می کنند. این نگرانی شما را از بین می برد.
فقط، نمی شود.
اینطور نیست زیرا شما هنوز برای همیشه در تاریکی خواهید بود که دوست دارند شما چه نوع فردی باشید. شما باید حدس بزنید و چون مطمئناً نمیدانید، نگرانیهای شما پابرجا خواهد ماند.
علاوه بر این، وقتی به زندگی خود نگاه می کنید، متوجه می شوید که برای شخص دیگری زندگی کرده اید، نه برای خودتان. و پشیمان خواهید شد.
اگر بتوانید به عمق وجودتان نگاه کنید و بپرسید که واقعاً میخواهید چه نوع فردی باشید، و سپس آن شخص باشید، دیگر اهمیتی نمیدهید که دیگران چه فکری میکنند. شما زندگی معتبری خواهید داشت و کنترل آن را در دست خواهید داشت.
تمام استرسها، اضطرابها، افسردگیها زمانی ایجاد میشوند که ما شخصیت خود را نادیده میگیریم و شروع به زندگی برای راضی کردن دیگران میکنیم. – پائولو کوئیلو
بلوک نقل قول>
عزت نفس و اعتماد به نفس خود را ایجاد کنید: اگر به خود اعتقاد و اعتماد دارید، افکار و نظرات دیگران چندان برای شما مهم نخواهد بود.
با دانستن اینکه چه کسی هستید، از چه چیزی دفاع میکنید، و چه چیزی را به زندگی دیگران میآورید، چنین نیازی به دوست داشتن یا تحت تأثیر قرار دادن آنها احساس نخواهید کرد.
از آنجایی که به خودی خود موضوعات بزرگی هستند، توصیه می کنیم این مقاله در مورد رشد خود را بخوانید. احترام و این مقاله که حاوی چند تائید عالی برای ایجاد اعتماد به نفس است.
این موارد زمان بر است، بنابراین صبور باشید و همراه با خود دلسوز باشید.
داستانهایی را که به خودتان میگویید تغییر دهید: اگر به دلایل فهرستشده در بخش یک نگاه کنید، خواهید دید که بیشتر آنها مستقیماً به داستانهایی که در ذهن خود میگوییم مرتبط هستند.
فقط به صدای درونی خود گوش دهید. چی میگه؟ آنچه به خود می گوییم مهم است زیرا احتمالاً آن را باور می کنیم.
بنابراین وقتی می گوییم، “من باید محبوب باشم زیرا X، Y و Z”، آن را باور می کنیم. این همان چیزی است که ما را به این سوال سوق می دهد که آیا محبوب هستیم یا نه.
ما افکارمان را به اندازه کافی به چالش نمی کشیم. ما آنچه را که ذهن خودمان به ما میگوید سؤال نمیکنیم.
اما ما باید. ما باید افکار خود را به دقت بررسی کنیم و به دنبال این باشیم که کجا غیرمنطقی یا بی اساس هستند.
سپس میتوانیم تصورات غیرمفید و نادرست را کنار بگذاریم و آنها را با داستانهای واقعیتر و مثبتتر جایگزین کنیم – داستانهایی که به برخی از نکات دیگر در این بخش مربوط میشوند.
بهجای اینکه «همه به من نگاه میکنند و ظاهر من را قضاوت میکنند»، میتوانیم این حقیقت را به خود یادآوری کنیم که «مردم به ظاهر من توجهی ندارند. آنها مشغول فکر کردن به خودشان هستند.”
درمان مواجهه: برای آموزش مغزمان برای غلبه بر ترسهایمان، میتوانیم سعی کنیم خود را در معرض همان چیزهایی قرار دهیم که از آنها میترسیم.
بنابراین، در این مورد، میتوانیم خود را در موقعیتهایی قرار دهیم که نگران باشیم دیگران به ما فکر میکنند و ما را قضاوت میکنند.
شاید شما بدون آرایش بیرون میروید، یا شکلهایی را روی زمین رقص میاندازید، یا دیدگاه واقعی خود را در مورد موضوع خاصی اعلام میکنید.
اگر چیزی وجود دارد که احساس میکنید مردم بیش از حد به ظاهر شما، کاری که انجام میدهید یا فکر میکنید علاقه دارند، آن را انجام دهید. و دوباره و دوباره این کار را انجام دهید.
سپس ببینید چه اتفاقی میافتد.
میبینید که آسمان فرو نمیآید، زندگیتان تمام نشده است، دوستانتان شما را رها نکردهاند، و با تحقیر عمومی مواجه نشدهاید.
در عوض، احتمالاً احساس رهایی خالص را تجربه خواهید کرد. به خودتان احساس غرور خواهید کرد، از اینکه بتوانید نشان دهید آرامش کامل خواهید داشت رنگ واقعی شما، و احساس آرامش و آرامش در حالی که ذهن دیوانه شما کند می شود.
از کند کردن ذهن خود صحبت می کنیم…
ذهنآگاهی را تمرین کنید: یکی از راههایی که میتوانید اینقدر به افکار دیگران توجه نکنید، این است که ذهن خود را پاک کنید و سعی کنید روی لحظه حال تمرکز کنید.
تمرینهای آگاهانه مانند مدیتیشن، یوگا، و بازی بیدقت میتوانند به شکستن چرخه فکر وسواسی و نگرانی کمک کنند.
در حالی که در زمان حال مستقر هستید، تقریبا غیرممکن است که درباره نظرات دیگران درباره شما فکر کنید یا نگران باشید.
در این بخش پایانی، راههایی را بررسی کردهایم که از نگرانی دیگران در مورد شما جلوگیری کنیم.
یک پیام کلیدی که باید از آن بیرون آمد این است که نگران خودتان باشید، نه دیگران. روی داشتن یک زندگی معتبر کار کنید، زندگی که شادی شما به دیگران بستگی ندارد.
زندگی کنید که آرامش خود را در اولویت قرار دهید و الگوهای فکری را که این آرامش را از شما سلب می کند، به چالش بکشید.
هنگامی که با دو بخش اول ترکیب میشویم، روانشناسی این عادت ذهنی رایج اما مضر را بررسی کردهایم و امیدواریم به شما بینشی در مورد اینکه چرا اینگونه فکر میکنید و برای جلوگیری از آن چه کاری میتوانید انجام دهید، دادهایم.
هنوز مطمئن نیستید که چگونه از اهمیت دادن به اینکه مردم در مورد شما چه فکری میکنند دست بردارید؟ صحبت کردن با کسی واقعاً میتواند به شما کمک کند تا با هر چیزی که زندگی به شما سر میزند کنار بیایید. این یک راه عالی برای از بین بردن افکار و نگرانیهایتان است تا بتوانید با آنها کار کنید.
در مورد آن با یک درمانگر صحبت کنید. چرا؟ زیرا آنها برای کمک به افراد در موقعیت هایی مانند شما آموزش دیده اند. آنها میتوانند به شما کمک کنند تا به تدریج طرز فکر خود را به سمتی تغییر دهید که افکار و عقاید دیگران مانند الان روی شما تأثیر نگذارد.
BetterHelp.com یک وب سایت است جایی که می توانید از طریق تلفن، ویدیو یا پیام فوری با یک درمانگر ارتباط برقرار کنید.
در حالی که ممکن است سعی کنید خودتان این مشکل را حل کنید، ممکن است مشکلی بزرگتر از آن باشد که خودیاری بتواند به آن رسیدگی کند. و اگر بر سلامت روانی، روابط یا به طور کلی زندگی شما تأثیر می گذارد، موضوع مهمی است که باید حل شود.
بسیاری از مردم سعی میکنند درگیر مسائلی شوند و تمام تلاش خود را برای غلبه بر مسائلی انجام میدهند که هرگز واقعاً با آنها دست و پنجه نرم نمیکنند. اگر در شرایط شما اصلا امکان پذیر است، درمان 100% بهترین راه پیش رو است.
این دوباره پیوند است اگر مایلید درباره سرویس ارائه شده توسط BetterHelp.com و روند شروع آن اطلاعات بیشتری کسب کنید.
شما قبلاً با جستجو و خواندن این مقاله اولین قدم را برداشته اید. بدترین کاری که در حال حاضر می توانید انجام دهید هیچ کاری نیست. بهترین کار این است که با یک درمانگر صحبت کنید. بهترین کار بعدی این است که همه چیزهایی را که در این مقاله آموخته اید توسط خودتان پیاده سازی کنید. انتخاب با شماست.