کینتسوگی: یک رمان
کینتسوگی: یک رمان
هاروکو جلوی یک کوره کوچک سفالی خم شد. کوره قدیمی بود، محفظه گچ و خاک زیر کاشی سفالی منحنی پر از خاکستر پخته های بی شمار بود. او تودههای طلا و نقره را که به دقت وزن شده بود را در یک کاسه گلی کهنه و پوستهدار قرار داد و آن را داخل کوره گذاشت. روی پاشنه هایش نشست و سوئیچ را روی مشعل باد زد. پهپاد خشخش مشعل گازسوز اتاق را پر کرد و شعله آبی را که به درون کوره سوسو میزد و از روی تکههای فلزی که در کاسه قرار داشت میگذراند و دوباره میگذراند.
‘ حتی وقتی هاروکو مشعل را خاموش کرد، مدانجی با صدای لرزان صدا زد. او همه چیز را در مورد نقطه ذوب مواد مختلف از دوره های آموزشی خود در فلزکاری در مدرسه طراحی می دانست. در شش ماهی که در گادی مادانجی بود، هر روز چندین بار فلزات را ذوب می کرد. او با گرفتن یک جفت انبر آهنی قدیمی که با خاکستر پوشیده شده بود، کاسه سفالی را بیرون کشید و فلزات تیره شده در شعله را بررسی کرد. آنها با هم ذوب شدند و به یک توده ضعیف و نیمه مایع تبدیل شدند. او کاسه را کنار گذاشت تا آلیاژ خنک شود. بعداً، آن را در صورت نیاز روی ماشین تراش بزرگی که یک چهارم گادی را اشغال می کرد، داخل ورق یا سیم می کشید.
گادی که هاروکو در آن کار می کرد مجموعه ای از اتاق های سقف پایین در یک سه طبقه بزرگ بود. هالی که توسط پدربزرگ مدنجی ساخته شده است. اتاقها دارای میزهای چوبی بودند که در امتداد دیوارها از سه طرف قرار داشتند، هر کدام با یک نشیمنگاه پر از پنبه که روی تشک ضخیمی که کف را پوشانده بود، پهن شده بود. مدنجی در اولین روز زندگی خود به او توضیح داده بود که این صندلی طبقه جواهر فروشان و صنعتگران – گادی – بود که جواهرات فروشی ها نام عمومی خود را از آن گرفته بودند. هالی در خیابانی باریک ایستاده بود، یکی در میان شبکهای از خیابانهای مشابه که از بازار اصلی جواهرات، بازار معروف جوهری سرچشمه میگرفت. هالی علاوه بر محل اقامت گادی اجدادی، خانه خانوادگی مادانجی نیز بوده است. هاروکو نیز از زمانی که به جیپور رسیده بود، در یک اتاق کوچک بدون پنجره در طبقه سوم، با پله های بلند و سنگی، در اینجا زندگی می کرد. اتاق با دیوارهای ضخیم همیشه خنک بود و به یک تراس وسیع باز می شد. عصرها، پس از پایان کار در گادی، هاروکو وقت خود را در تراس می گذراند و زیر لامپ خورشیدی خود نقاشی می کشید یا مطالعه می کرد. دور تا دور، تا جایی که او می دید، هالی های قدیمی، صورتی و سفید، لاغر و بلند، مانند کشتی ها سرگردان بودند.
علاوه بر مدنجی، مردی پنجاه ساله چاق و خوش اندام بود که مالک آن بود. گادی و هاروکو، سه صنعتگر دیگر در اتاق بودند که بی صدا کار می کردند. هاروکو بلند شد، خاکستر دستانش را گردگیری کرد و آنها را با احتیاط روی روسری نخیاش پاک کرد. روی صندلی نزدیک کوره لغزید و یک صفحه لاکی به سمت خودش کشید. قطعات طلای حکاکی شده ای به آن چسبانده شده بود. اینها قطعاتی از یک دستبند طلایی بود که او روی آن کار می کرد، یکی از وظایفی که مدنجی به او محول کرده بود. او یک طاووس رقصنده بر روی دستبند حک کرده بود، یک نقش سنتی در هنر جواهرسازی استادانه جیپور، اما تغییرات مربوط به خود او بود. طاووس گردنی کشیده و تاج خمیده داشت، قطارش مانند بادبزن ژاپنی در جریان بود. مدنجی به صورت مشروط تایید کرده بود: «تو میتوانی چیتره، استاد قلمزنی، اما میخواهی همه کار کنی، غدیه، جدید و میناکار». که تا اینجای کار آمده بود تا در صنعت جواهرسازی که خانوادهاش برای نسلها تمرین کرده بودند، آموزش ببیند.
هاروکو تاکوای بلند و تیز را انتخاب کرد و کار پر زحمت پر کردن مینای شیشهای درخشان را در شیارهای طرح آغاز کرد. این میناکاری سنتی – میناکاری – از رنگهایی بود که در آتش روشن میشد و او را در وهله اول به جیپور رساند. او پس از اتمام برنامه خود در مدرسه طراحی در نیویورک به دنبال یک پروژه مناسب بود. او سال قبل یک ترم را در بلژیک گذرانده بود و گواهینامه ارزیابی جواهر را به پایان رسانده بود و به میناهای اروپایی علاقه مند شده بود. آیا او میخواهد مینای هندی را کشف کند؟ مشاور او پرسیده بود. تکنیک و سنت بسیار جالب است. او کتابهایی درباره تاریخچه میناکاری و جواهرات هندی به هاروکو قرض داده بود. مینای هندی با رنگهای روشنتر و استادانهتر، کار شده به سبک پیچیده شامپلوی، هاروکو را مجذوب خود کرده بود. مشاورش تلفنی او را با مادانجی، زرگر نسل چهارم آشنا کرده بود. استاد به او گفته بود من به مغازه او در بازار رفته ام. شما همه آن را با واحدهای جواهرات اروپایی بسیار متفاوت خواهید یافت. پس کوچه های بازار شبکه ای از کارخانه های کوچک است که تمام زیورآلات کاملاً دست ساز هستند. پروفسور لبخند زده بود. این از نوع شماست، فکر می کنم خوشتان بیاید.
او چنین کرد.
چند روز اول، مدنجی هاروکو را در اطراف کوچه های باریک بازار جواهرات در شهر قدیمی دیوار کشیده نشان داده بود. او را به صنعتگران چیره دستی معرفی کرده بود که هر کدام یک صنعت خاص از سنگ تراشی یا حکاکی یا مهره کاری را انجام می دادند و برای جواهرسازی مانند او کار می کردند. او می بالید: «اما دیگر هیچ ساناری مثل پدربزرگ من نیست. ناندرامجی، پدربزرگ مادانجی، زرگر پادشاهان بود. داستان هایی از او که دستبندها و کمربندهای کاملاً مناسبی برای شاهزاده خانم های محجبه می ساخت، با اندازه گیری سایه های آنها که روی زمین و دیوار اتاق تماشاگران می افتاد، بخشی از افسانه سازندگان زیور آلات بود. هنگامی که او درگذشت، شاهزادگان برای تسلیت به خانواده آمده بودند و زنان سلطنتی تعدادی از برگزیده ترین قطعات جواهرات خود را به یادگار فرستاده بودند. تعدادی از گردنبندها و دستبندها هنوز در گادی به نمایش گذاشته شده بودند. هاروکو طرح و تقارن تیمانیهها و پاهونچیهای سنگین و استادانه را تحسین میکرد، اگرچه ساخت و پوشیدن آنها در حال حاضر دشوار است.