داستان واقعی

کتاب چیزی که آلیس فراموش کرد

کتاب چیزی که آلیس فراموش کرد

9 دقیقه خواندن ⌚ 

What Alice Forgot PDF Summaryچه می شود اگر ناگهان همه چیز را فراموش کنید ده سال آخر عمرت؟

آیا می‌توانید بفهمید که چگونه به جایی که هستید رسیده‌اید؟

و آیا از زندگی خود راضی هستید؟

لیان موریارتی سعی می کند به این سؤالات در

پاسخ دهد

آنچه آلیس فراموش کرد.

چه کسی باید «آنچه آلیس را فراموش کرد» بخواند؟ و چرا؟

اگر راز شوهرو دروغ های کوچک بزرگ را خوانده اید و از آن لذت برده اید، آنچه آلیس فراموش کردهممکن است کمی شما را ناامید کند. اما با این حال، بسیاری از چیزهای ارزشمند موریارتی را در اینجا خواهید یافت.

با این حال، اگر به‌جای فیلم‌های هیجان‌انگیز، از کمدی‌های رمانتیک مرتبط با حافظه مانند وقتی خواب بودید و نذر، یا 13 Going on 30 لذت می‌برید. و 50 اولین قرار، از آنچه آلیس فراموش کردحتی بیشتر لذت خواهید برد!

بیوگرافی لیان موریارتی

لیان موریارتیLiane Moriarty نویسنده استرالیایی است.

پس از یک دهه فعالیت حرفه ای در تبلیغات، اولین رمان خود را با نام سه آرزو در سال 2004 و دومین رمان خود آخرین سالگرد را دو سال بعد منتشر کرد.

آنچه آلیس فراموش کرد در سال 2010 منتشر شد و در آن زمان موفقیت نسبی داشت، درست مانند داستان عشق هیپنوتیست که یک سال بعد منتشر شد.

اما، این پنجمین رمان موریارتی بود، راز شوهر که تحسین بین المللی او را به ارمغان آورد و در صدر فهرست پرفروش ترین های USA Today و New York Times قرار گرفت. به زودی، CBS Films حقوق این کتاب را به دست آورد: فیلم (با بازی بلیک لایولی) باید در طول سال آینده اکران شود.

ششمین رمان موریارتی، دروغ های کوچک بزرگنیویورک تایمزدر پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمزدر رتبه اول قرار گرفت و مدتی در آنجا باقی ماند. در سال 2017، این سریال در یک سریال برنده جایزه HBO با بازی ریس ویترسپون و نیکول کیدمن اقتباس شد.

کیدمن و ویترسپون قبلا حقوق رمان موریارتی را در سال 2016 خریداری کرده‌اند، واقعاً مجنون دیوانه‌وار؛ آخرین رمان او، نه غریبه کامل، در سپتامبر 2018 منتشر شد.

در http://lianemoriarty.com.au/

بیشتر بیاموزید

نقشه

Hit

چه چیزی را آلیس فراموش کرد با قهرمان رمان – چه کسی جز آلیس آغاز می شود؟ – وسواس در رختخواب در مورد اینکه اکنون که باردار است چقدر از زندگی او باید تغییر کند.

توفانی از خاطرات به دنبالش می آید، و ناگهان او در باشگاه است و نمی داند چگونه به آنجا رسیده است. آلیس کاملاً مطمئن است که این باید نوعی اشتباه باشد زیرا او دقیقاً کسی نیست که مرتباً از باشگاه بازدید می کند.

این او را تا حد زیادی شوکه می کند، او نمی تواند کاملاً درک کند که چگونه روی زمین خود را آنجا پیدا کرده است.

با این حال، مهم نیست که او چقدر سعی می کند اطلاعاتی را از افراد دیگر در آنجا به دست بیاورد، او بیشتر و بیشتر گیج می شود.

به نظر نمی‌رسد صحبت کردن با آن‌ها به هیچ وجه کمکی نمی‌کند، زیرا او شروع به زیر سوال بردن سلامت عقل خود می‌کند.

در نهایت متوجه می‌شویم که او هنگام دست‌فروشی با دوچرخه ورزشی به سرش ضربه زده است. به همین دلیل است که به زودی امدادگران از راه می رسند. آنها چند سوال اساسی از آلیس می پرسند تا ببینند آیا او دچار ضربه مغزی شده است یا خیر. یکی از آنها به سن او اشاره دارد.

آلیس می گوید 29 ساله است.

احتمالاً در حالی که امدادگران از خود می‌پرسند که آلیس تا چه حد دچار توهم است، یکی از دوستان او به بحث می‌پیوندد و می‌گوید که آلیس در واقع یک دهه بزرگ‌تر است: او باید بعداً در طول سال ۴۰ ساله شود.

با این حال، تا آنجا که به آلیس مربوط می شود، این نمی تواند باشد، زیرا سال 2008 نیست. اما 1998! به عبارت دیگر، این ضربه به قیمت تمام خاطرات آلیس از ده سال گذشته تمام شد!

به همین دلیل است که او در وهله اول متوجه نمی شود که در باشگاه چه می کند. یعنی، برخلاف آلیس 40 ساله، نسخه 29 ساله او چندان اهل باشگاه نبود.

دیگر هیچ چیز برای او معنا ندارد و او تلاش خود را برای کشف مجدد خود آغاز می کند.

سردرگمی

اما، البته، بازدید از باشگاه در حال حاضر کوچکترین مشکل آلیس است.

از آنجایی که او نمی تواند چیزی از ده سال گذشته به خاطر بیاورد، در درک اینکه او کیست – و چگونه به آن شخصی که هست تبدیل شده است، مشکل دارد!

این تصویر مقدماتی از او که در رختخواب باردار دراز کشیده است؟

خب، او در 29 سالگی است، با عشق زندگی اش، نیک ازدواج کرده و منتظر یک بچه است.

و زندگی او اکنون در 40 سالگی است؟

مطمئناً دیگر باردار نیست – یکی از اولین چیزهایی که بررسی می کند – و در حال طلاق از نیک است.

اما چرا؟ اطلاعات به سرعت او و بینش او را از خودش خراب می کند.

او فقط خاطرات خوبی از او دارد. و چه اتفاقی برای کودکش افتاد؟

آلیس بدنش را دقیق‌تر بررسی می‌کند و متوجه یک جای زخم روی شکمش می‌شود. پزشکان – او اکنون در بیمارستان است – به او اطلاع می دهند که از همان زمانی است که مجبور شدند نوزادش را از او جدا کنند، زیرا او به اندازه کافی باز نبود که بتواند آن را فشار دهد.

و این تنها یکی از سه بارداری اوست!

ظاهرا، آلیس اکنون مادر یک پسر، تام، و دو دختر، اولیویا و مدیسون است.

الیزابت

آلیس موفق می شود باالیزابت، خواهر بزرگترش ارتباط برقرار کند. ما می دانیم که او به طور باورنکردنی به او نزدیک است.

الیزابت در بیمارستان ظاهر می شود اما به نظر نمی رسد که از انجام این کار چندان خوشحال باشد. در هر صورت، به نظر می رسد که او یک آشنای دور است. واضح است که در این دهه چیزی بین دو خواهر اتفاق افتاده است که آلیس آن را فراموش کرده است.

و ما در شرف کشف کردن هستیم: الیزابت آلیس را به خانه می برد و او را به روز می کند.

دهه گمشده

بنابراین، در اینجا برخی از چیزهایی است که در این بین اتفاق افتاده است. و برخی که در آن زمان در حال وقوع هستند.

به اندازه کافی جالب است، یکی از اولین چیزهایی که از الیزابت می آموزیم این است که پدر نیک، راجر، با مادر آلیس ازدواج کرده است.

که ما را شگفت زده کرد. شما فقط می توانید تصور کنید که با آلیس چه می کند.

اما این فقط آغاز است.

همانطور که انتظار می رفت، در ابتدا همه چیز بین نیک و آلیس بسیار عالی بود. و سپس آلیس مادر شد.

آلیس که نمی‌توانست بین حرفه‌اش و فرزندانش دست و پنجه نرم کند، به دلیل انتظاراتی که بر سر شغل جدیدش به عنوان یک مادر معلق بود، احساس می‌کرد در گوشه و کنار (ناگفته نماند غرق شده است).

نیک سعی می‌کند تا حدی پشتیبانی ارائه دهد – اما این به اندازه کافی نیست.

عشاق در چند سال آینده از هم دور می شوند. و سپس، آنها شروع به نفرت از یکدیگر می کنند. در واقع، آنها نه تنها در میانه یک طلاق هستند، بلکه در قلب یک نبرد کینه توزانه و وحشیانه برای حضانت قرار دارند.

در همین حال، آلیس آنقدر درگیر مشکلات خود است که به طور کامل مشکلات الیزابت را نادیده می گیرد.

و الیزابت برای خودش مشکلات جدی دارد.

یعنی او بیش از هفت سال است که سعی دارد از همسرش بن صاحب فرزند شود. با این حال، او از چند سقط جنین رنج می برد و هر یک از آنها منجر به یک دوره افسردگی شدید می شود.

از نامه‌های طولانی الیزابت به روانپزشکش بیشتر در مورد آنها می‌فهمیم.

نامه های الیزابت به روانپزشکش

بیشتر اینها در مورد تلاش های ناموفق الیزابت برای باردار شدن صحبت می کنند.

در ابتدا، به خاطر بن است. ما نمی دانیم چرا، اما او نمی تواند او را باردار کند. به طور طبیعی، الیزابت و بن سعی می کنند تمام کمکی را که می توانند دریافت کنند و به یک آزمایشگاه می روند. از آنجایی که لقاح مصنوعی کار نمی کند، آنها لقاح آزمایشگاهی را انتخاب می کنند.

الیزابت اکنون باردار شده است، اما بنا به دلایلی، بدن او به طرد نوزادان ادامه می دهد و شروع به کشتن آنها یکی پس از دیگری می کند.

این همان چیزی است که باعث حملات مکرر افسردگی او می شود. و البته، آنها به مجموعه‌ای از منجر می‌شوند. مشکلات ازدواج با بن. و البته، مشکلات افسردگی او را بدتر می کند.

این یک دور باطل است که الیزابت نمی تواند از آن خارج شود. متأسفانه، آلیس هرگز برای او نیست. درست است که او خانواده ای برای خودش دارد و خودش هم مشکلات جدی دارد، اما بر خلاف او، الیزابت هر از گاهی سعی می کند به او کمک کند.

آلیس نمی تواند آنچه را که می شنود باور کند.

بدیهی است که او تبدیل به فردی شده است که نمی‌خواست.

و او می‌خواهد تا حد زیادی جبران کند.

سوالات فراوان است: جینا، نیک و دومینیک

در این فاصله، آلیس برخی از خاطرات خود را به یاد می آورد و زنی مرموز به نام جینا را به یاد می آورد.

برای او واضح است که او بخش بزرگی از زندگی او بوده است، اما دقیقاً مشخص نیست که چگونه.

بنابراین، او شروع به پرسیدن از اطرافیان – اعضای خانواده و دوستان – در مورد هویت جینا می کند. به اندازه کافی جالب توجه است که هیچ کس چیزی در مورد او به او نخواهد گفت. آنها می گویند بهتر است اینگونه زندگی کنید – آسیب کمتری دارد.

و به نظر می رسد که هیچ کس نمی خواهد چیز مهمی در مورد مشکلات ازدواجش به او بگوید.

اگرچه تنها چیزی که او در مورد نیک می‌داند این است که او آنقدر که لازم است در کنار او نبوده است، مردم به او می‌گویند که وقتی حافظه‌اش را به دست آورد، نمی‌تواند با نیک بماند – یا حتی او را ببخشد.

ظاهراً، منشأ همه مشکلات ازدواج آنها به یک چیز مربوط می شود، اگرچه ما از این موضوع مطلع نیستیم.

نمی‌توانید آلیس را سرزنش کنید که فکر می‌کند این یک چیز مرموز باید با چیز مرموز دیگری که در ذهن او وجود دارد ربط داشته باشد: جینا.

او 2 و 2 را کنار هم می گذارد و به این نتیجه می رسد که نیک باید با جینا به او خیانت کرده باشد.

اما، پیامی که او در تلفنش دریافت می کند نشان می دهد که ممکن است او باشد که به او خیانت کرده است.

این از طرف مدیر مدیسون، دومینیک است که می‌گوید آنها باید به زودی «دوباره این کار را انجام دهند».

در اینجا هیچ رمز و رازی وجود ندارد: پیام دقیقاً به معنای آن چیزی است که شما فکر می کنید. ظاهراً، آلیس قبلاً شروع به دیدن افراد دیگر کرده است، حتی اگر طلاق او هنوز نهایی نشده است.

بارداری الیزابت

در همین حین، الیزابت دوباره باردار می شود.

به‌طور قابل‌توجهی، او از این بابت هم خوشحال و هم مضطرب است.

به نظر می رسد بدترین ترس او زمانی متوجه می شود که یک روز بین پاهایش خونریزی شروع می شود. اما این بار آلیس در اطراف او است تا درد را کاهش دهد.

خوشبختانه، معلوم شد که چیز جدی نیست، و حتی خوشبختانه، الیزابت در نهایت یک دختر سالم به دنیا می آورد.

فرانسسکا.

در نهایت، به نظر می رسد زندگی او تکمیل شده است.

و ازدواج او به مسیر خود بازگشته است.

آنقدر که او و بن تصمیم می گیرند از خطر بارداری بعدی دوری کنند (آنها خانواده بزرگی می خواهند) و سه فرزند ویتنامی را به فرزندی قبول کنند.

و سپس، در حین مراقبت از فرزندان خوانده‌اش، الیزابت به یک درک ساده، اما ارزشمند و مؤید زندگی می‌رسد:

ما باید سالها پیش تسلیم می شدیم. الان خیلی واضحه ما باید «گزینه‌های دیگر» را بررسی می‌کردیم. باید می‌پذیرفتیم. ما سال‌ها از زندگی‌مان را رها کردیم و تقریباً ازدواجمان را نابود کردیم. پایان خوش ما می توانست و باید خیلی زودتر می رسید. و با وجود اینکه من عاشق این واقعیت هستم که فرانچسکا چشمان بن را دارد، اما اکنون می بینم که ارتباط بیولوژیکی او با ما بی ربط است.

حافظه آلیس برمی گردد

ناگهان، آلیس حافظه اش را به دست می آورد.

و او همچنین متوجه یک چیز ساده و ارزشمند می شود.

به اندازه کافی جالب است، این درک از حل معماهایی که در بالا برای شما گذاشتیم به دست نمی آید. برعکس، از فقدان چنین چیزی می آید.

یعنی، نیک با جینا رابطه‌ای نداشت.

جینا در واقع بهترین دوست آلیس بود که متأسفانه پس از افتادن درخت روی او درگذشت. او و آلیس به هم نزدیک بودند. با این حال، این نزدیکی دلیلی شد که آلیس و الیزابت از هم دور شدند.

این یکی از دلایلی بود که او و نیک شروع به مشاجره کردند.

ببینید، زمانی که آلیس به حالت والدینی رفت، ازدواج جینا از هم پاشید. تقریباً طبیعی بود که آلیس نسبت به آزادی و سبک زندگی دوستش حسادت می کرد. همچنین، او نسبت به آینده خود ناامن شد.

اما چیزی بیش از این هرگز اتفاق نیفتاده است.

در واقع، تنها دلیل دیگر (در واقع اصلی ترین دلیل) که چرا ازدواج آلیس و نیک به هم ریخته است، همان چیزی است که همه همیشه به او می گفتند.

به بیان ساده، نیک به اندازه کافی در اطراف او نبود.

اما، واقعاً، آیا این دلیل کافی برای جدا شدن از کسی است که چند سال پیش خیلی دوستش داشتید؟

Alice What Alice Forgot Epilogue

نه، اینطور نیست.

بنابراین، آلیس همه چیز را با دومینیک قطع می کند و به او یک فرصت دیگر برای ازدواج می دهد.

سالها بعد، او و نیک اختلافات خود را آشتی دادند.

و او بار دیگر به همان اندازه که 29 ساله بود خوشحال و عاشق است.

در واقع حتی بهتر است!

او شادتر است:

او همیشه فکر می کرد که زمان فوق العاده شاد در آغاز رابطه اش با نیک، احساسی است که آنها همیشه سعی می کردند تکرار کنند، برای بازگشت، اما حالا فهمید که اشتباه بود این مانند مقایسه آب معدنی گازدار با شامپاین فرانسوی بود. عشق اولیه هیجان انگیز و نشاط آور است. سبک و حبابی است هرکسی میتونه اینطوری دوست داشته باشه اما عشق بعد از سه فرزند، بعد از جدایی و طلاق نزدیک، بعد از اینکه همدیگر را آزار دادید و همدیگر را بخشیدید، همدیگر را خسته کردید و همدیگر را غافلگیر کردید، بعد از اینکه بدترین و بهترین ها را دیدید – خب، اینجوری یک عشق غیر قابل وصف است لیاقت حرف خودش را دارد.

این خلاصه را دوست دارید؟ ما از شما دعوت می کنیم برنامه 12 دقیقه ای برای خلاصه ها و کتاب های صوتی شگفت انگیزتر.

«آنچه که آلیس نقل قول‌های خلاصه PDF را فراموش کرد»

اما شاید همه زندگی‌ها فوق‌العاده به نظر می‌رسند اگر تنها آلبوم‌های عکس را می‌دیدی. برای توییت کلیک کنید
برای توییت کلیک کنید
برای توییت کلیک کنید
فقط به این دلیل که یک ازدواج به پایان رسیده است به این معنی نیست که گاهی اوقات خوشبخت نبوده است. برای توییت کلیک کنید
چقدر عجیب بود. آیا اگر همه فقط با افرادی که در وهله اول با آنها ازدواج کرده اند بمانند، خیلی کمتر کثیف نمی شود؟ برای توییت کلیک کنید

what alice forgot summary

بررسی انتقادی ما

آنچه آلیس فراموش کرد کمدی رمانتیک جذاب و سرگرم کننده است، هم خنده دار و هم قابل تامل.

با این حال، ما احساس می کنیم که فاقد برخی از درام و همه عناصر تاریک است که باعث شد راز شوهر و دروغ های کوچک بزرگ چنین بازدیدهایی غیرقابل شکست تمام شود اما آماده است. صفحه نمایش بزرگ.

و همچنین: در 500 صفحه، ممکن است به خاطر خودش کمی طولانی باشد.

نه اینکه نتوانید آن را به پایان برسانید یا هر چیز دیگری. فقط ممکن است از بعضی قسمت ها خیلی بیشتر از بقیه لذت ببرید.

حتما بخوانید : کتاب قلب تاریکی
چناچه در این مطلب کلمه ای یا حروفی استفاده شده است که از نطر شما مشکل دارد در قسمت نظرات به ما اطلاع دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا