کتاب گل رز برای امیلی

کتاب گل رز برای امیلی

7 دقیقه خواندن ⌚ 

داستان های کوتاه زیادی بهتر از ویلیام فاکنر وجود ندارد “یک گل رز برای امیلی.”

و ما معتقدیم که حتی خلاصه آن نشان می دهد که چرا.

از قبل بخوانید! یا، حتی بهتر، اگر کمی وقت دارید، داستان را کامل بخوانید.

ما را باور کنید: پشیمان نخواهید شد!

چه کسی باید “یک گل رز برای امیلی” را بخواند؟ و چرا؟

در 30 آوریل 1930 در “فروم” منتشر شد، “یک گل رز برای امیلی” اولین داستان کوتاه ویلیام فاکنر بود که در یک مجله ملی منتشر شد.

و چه اولین بار بود!

تازه از نوشتن یکی از مشهورترین شاهکارهای ادبی جهان – «صدا و خشم ” – فاکنر در اینجا سبک بسیار ساده تری را انتخاب کرد، که همراه با مختصر بودن و وضعیت آن، «یک گل رز برای امیلی» را به مکانی عالی برای شروع کاوش در جهان جایگزین شگفت انگیز فاکنر تبدیل می کند.

در اینجا کمی از همه چیز وجود دارد – درد، عجیب و غریب، گوتیک جنوبی – که فاکنر را به شهرت رسانده است.

چیز دیگری نیز وجود دارد: غم و اندوه واقعی.

بیوگرافی ویلیام فاکنر

ویلیام فاکنر رمان‌نویس، داستان‌نویس و داستان‌نویس آمریکایی بود. و فیلمنامه نویس، برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1949.

یکی از بزرگترین نثرنویسان آمریکایی تاریخ هرگز از دبیرستان فارغ التحصیل نشد و تحت تأثیر A. E. Housman و A. C. Swinburne کار خود را به عنوان شاعر آغاز کرد. پس از آن، او به نیواورلئان نقل مکان کرد و شروع به نوشتن رمان ها و داستان های کوتاهی کرد که او را به شهرت رساند.

او در سال 1951 جایزه کتاب ملی را برای «داستان‌های کوتاه جمع‌آوری‌شده» و بار دیگر چهار سال بعد برای «افسانه»، رمانی که او آن را «بهترین رمان زندگی [خود] و شاید در زمان [خود] می‌دانست، برد. ” “یک افسانه” همچنین اولین جایزه پولیتزر خود را برای داستان نویسی برای او به ارمغان آورد، جایزه ای که او بار دیگر در سال 1963 پس از مرگ، برای “ریورز دریافت خواهد کرد. .”

با این حال، او امروزه بیشتر به خاطر آثار اولیه‌اش، «صدا و خشم»، «هنگامی که می‌میرم»، «نور در ماه اوت» و «ابسالوم، ابسالوم!» مشهور است. همه در دهه قبل از جنگ جهانی دوم نوشته شده است.

خلاصه کتاب

«یک گل سرخ برای امیلی» با نمایش ترکیبی عجیب از خانه‌دار و وحشتناک، عشق و نفرت عمیق، لطافت و تحقیر، شناسایی و انکار ویلیام فاکنر نسبت به سنت‌ها و شیوه زندگی خود را نشان می‌دهد. بخشی از جهان.

امیلی عنوان داستان کوتاه ویلیام فاکنر در حال حاضر مرده است حتی قبل از اینکه فاکنر گزارش خود را آغاز کند – و ما این را در همان جمله اول متوجه می شویم:

وقتی میس امیلی گریرسون درگذشت، تمام شهر ما به مراسم تشییع جنازه او رفتند: مردان با نوعی محبت احترام آمیز نسبت به یک بنای یادبود افتاده، زنان عمدتاً به دلیل کنجکاوی برای دیدن آن داخل خانه او، که هیچ کس جز یک پیرمرد خدمتکار – باغبان و آشپز ترکیبی – حداقل در ده سال آن را دیده بود.

بنابراین، ما قبلاً چند چیز مهم در مورد امیلی یاد گرفته‌ایم:

1) اینکه او یک “خانم” است و به اندازه کافی مورد احترام (یا حداقل شناخته شده) است که تمام شهر به تشییع جنازه او می روند؛
2) که، با این حال، هیچ کس نداشت. داخل خانه او را حداقل برای یک دهه دیده است؛
3) که تنها استثنای آن یک پیرمرد خدمتکار است که هم به عنوان باغبان و هم به عنوان آشپز برای او کار می کند.

از قبل احساس می‌کنید معمایی است که می‌خواهید حل کنید، اینطور نیست؟

خب، بیایید در فلاش بک های فاکنر پر پیچ و خم کنیم و چند چیز دیگر را دریابیم!

اول، دلیل احترام به او: او یک گریرسون است و گریرزون ها – درست مانند والمونده و اوبینی از شوپن خانواده ها – اوج جامعه پیش از جنگ جنوبی، نجیب و اشراف آن بودند.

با این حال، پس از جنگ داخلی، ثروت آنها به طور ناگهانی تغییر کرد و او و پدرش دو نفر آخر نارضایتی این قبیله زمانی بزرگ باقی ماندند.

پدرش مطمئن شد که این وضعیت ادامه خواهد داشت، و دخترش را از ازدواج با افراد پایین‌تر از وضعیت خود منع کرد – که در آن زمان و از نظر او، اساساً همه هستند.

وقتی امیلی حدود 30 سال سن دارد، پدرش ناگهان می میرد و این منجر به یک دوره غم و اندوه طولانی تر می شود، جایی که امیلی نمی تواند فکر نکنید و زندگی را شروع کنید. او از تسلیم جسد پدرش امتناع می ورزد، زیرا بازتابی از ارتباط عمیقش با پدرش است.

امیلی غمگین و ناامید شروع به زندگی حتی منزوی‌تر می‌کند، تنها ارتباط او با جهان خارج، خدمتکارش توبه و تعداد کمی از دانش‌آموزانی که به آنها درس نقاشی چینی می‌دهد.

بعد از اینکه امیلی این کار را متوقف کرد، برای شهرش خیلی بیشتر از یک ساکن شهرش سربار می شود. فاکنر به ما اطلاع می دهد که او یک سنت، یک وظیفه و یک مراقبت است. نوعی تعهد ارثی بر شهر.

لعنتی، او حتی مالیات نمی پردازد – به لطف شهردار سابق شهر، سرهنگ سارتوریس، که به احترام، داستانی را ابداع کرده بود که این روش شهر برای بازپرداخت کمک های خیریه پدرش به امیلی است!

اینطور نیست که نسل جدید شهرداران تلاشی برای تغییر این موضوع نداشته باشند!

آنها حتی یک جلسه ویژه هیئت مدیره برگزار کردند و هیئتی را به درب او فرستادند.

این چیزی است که آنها دیدند:

…زنی کوچک و چاق سیاه پوش، با یک زنجیر نازک طلایی که تا کمرش پایین می آید و در کمربندش ناپدید می شود، تکیه داده است به عصای آبنوس با سر طلایی کدر. اسکلت او کوچک و کم بود. شاید به همین دلیل بود که آنچه در دیگری فقط چاق بود چاقی در او بود. او پف کرده به نظر می رسید، مانند بدنی که مدت ها در آب بی حرکت غوطه ور است، و با آن رنگ رنگ پریده. چشمان او که در برجستگی های چرب صورتش گم شده بود، مانند دو تکه کوچک زغال سنگ به نظر می رسید که در حین حرکت از رویی به چهره دیگر در حالی که بازدیدکنندگان وظیفه خود را بیان می کردند، مانند دو تکه ذغال کوچک فشرده شده در یک توده خمیر به نظر می رسید.

بلوک نقل قول>

و وقتی قضیه را برای امیلی توضیح دادند چه شنیدند؟

«سرهنگ سارتوریس را ببینید. من هیچ مالیاتی در جفرسون ندارم.”

اما در این مرحله، ملاقات با سرهنگ سارتوریس چیزی کمتر از یک رویداد ماوراء الطبیعه نخواهد بود، زیرا آن مرد ده سال پیش مرده بود.

بنابراین، بسیار خوب – انجمن می گوید.

امیلی را رها کنید.

اما مشکل اینجاست که امیلی در حال حاضر چند دهه است.

بیش از سی سال قبل از اینکه مردم شهر برای درخواست پول مالیات از او بیایند – و فقط دو سال پس از مرگ پدرش – همسایه‌ای به قاضی استفنز شکایت کرده بود که خانه‌اش بوی تعفن غیر قابل تحملی می‌دهد.

برای اینکه مزاحمش نشوید – او لیدی امیلی است، یک گریرسون! – شورای شهر تصمیم می گیرد چهار مرد را مخفیانه بفرستد تا (منتظر آن باشید!) اطراف خانه او آهک بپاشند!

بو به زودی از بین می رود.

درست مانند امیلی که از آن به بعد اساساً هرگز بیرون از خانه اش دیده نمی شود.

اگر او با هومر بارون، سرکارگر پروژه راهسازی، “یک یانکی – مردی درشت، تاریک، آماده، با صدایی بزرگ و چشمانی روشن تر از صورتش” ازدواج می کرد، اوضاع می توانست بسیار متفاوت باشد. /p>

با این حال، برخی از مردم شهر با این ازدواج مخالفت کردند (بقیه آن را تأیید کردند)، و مهمتر از آن، این ازدواج توسط پسرعموهای امیلی، اقوام ساکن آلاباما، توهین آمیز تلقی شد.

امیلی چگونه جرات می کند با یک شمالی و یقه آبی ازدواج کند؟

بنابراین، امیلی این کار را نمی کند.

کاری که او انجام می‌دهد کاری است که باعث می‌شود تمام شهر از سلامتی او ترس داشته باشند: او از داروساز آرسنیک می‌خرد.

و هنگامی که هومر بارون ناگهان ناپدید می شود، همه منتظر چیزهای اجتناب ناپذیر هستند:

همه می‌گویند: «او خودش را خواهد کشت».

یک گل رز برای پایان نامه امیلی

نه، امیلی اینگونه نمی میرد.

خیلی بعد، او در خانه‌اش بیمار می‌شود و کسی جز توبه از او مراقبت نمی‌کند،

او در یکی از اتاق‌های طبقه پایین، در یک تخت گردویی سنگین با پرده، درگذشت، سر خاکستری‌اش روی بالش زرد و کپک زده از پیری و کمبود نور خورشید.

بنابراین، اکنون مراسم تشییع جنازه فرا می رسد.

همانطور که در بالا گفتیم، کل شهر آنجاست تا امیلی را به درستی بفرستد – البته خیلی بیشتر، تا ببیند خانه او چقدر متروک و تاریک است.

همانطور که در شهر شایعه شده است، یکی از اتاق های امیلی – اتاق خواب طبقه بالای او – قفل است. پس از اینکه او “به طور شایسته در زمین” گذاشته شد، تعداد کمی از جفرسونیا تصمیم به شکستن آن می گیرند.

و در داخل –

به نظر می‌رسید که در همه جای این اتاق با تزئینات و تزئینات برای عروس، پوسته‌ای نازک و تند مانند مقبره دیده می‌شد: روی پرده‌های پرده از رنگ رز پژمرده، روی گل رز. -نورهای سایه‌دار، روی میز آرایش، روی مجموعه‌ای از کریستال‌های ظریف و وسایل توالت مرد که پشتش آن‌ها با نقره‌ای کدر شده بود، نقره‌ای چنان کدر شده بود که تک‌نگاره‌ها مبهم بود. در میان آنها یک یقه و کراوات گذاشته بودند، انگار که تازه برداشته شده باشند، که با برداشتن، هلالی رنگ پریده در گرد و غبار روی سطح باقی ماند. کت و شلوار را که به دقت تا شده بود روی صندلی آویزان کرد. زیر آن دو کفش بی صدا و جوراب های دور ریخته شده.

خود مرد روی تخت دراز کشید.

شما حدس زدید: این مرد کسی نیست جز هومر بارون، 40 سال مرده و به نظر می رسد، مانند بسیاری، شوهر امیلی.

و به اینجا ختم نمی شود:

سپس متوجه شدیم که در بالش دوم فرورفتگی یک سر وجود دارد. یکی از ما چیزی را از روی آن برداشت و با خم شدن به جلو، آن گرد و غبار ضعیف و نامرئی که در سوراخ های بینی خشک و تیز بود، یک رشته موی بلند آهنی مایل به خاکستری دیدیم.

نکته؟

بانو امیلی یک بیمار نکروفیلی بود.

همچنین – زنی بسیار غمگین، غمگین، غمگین.

و این داستان کوتاه برای او گل رز فاکنر است.

این خلاصه را دوست دارید؟ ما از شما دعوت می کنیم برنامه ۱۲ دقیقه‌ای، برای خلاصه‌های شگفت‌انگیز و کتاب‌های صوتی.

«یک گل رز برای امیلی به نقل از PDF»

همه گذشته یک جاده رو به کاهش نیست، بلکه درعوض، یک چمنزار بزرگ است که هیچ زمستانی هرگز آن را کاملا لمس نمی کند و اکنون با گردنه باریکی از آنها جدا شده است. دهه اخیر برای توییت کلیک کنید
سرش را به اندازه کافی بالا گرفته بود – حتی زمانی که ما باور داشتیم که او افتاده بود گویی او بیش از هر زمان دیگری خواستار به رسمیت شناختن حیثیت خود به عنوان آخرین گریرسون بود. انگار می‌خواست آن حس خاکی بودن او را دوباره تأیید کند… برای توییت کلیک کنید
وقتی خانم امیلی گریرسون درگذشت، تمام شهر ما به مراسم تشییع جنازه او رفتند: مردان با نوعی محبت احترام آمیز نسبت به یک بنای یادبود افتاده، زنان عمدتاً بیرون بودند. از کنجکاوی برای دیدن داخل خانه اش. برای توییت کلیک کنید
(آنها) زمان را با پیشرفت ریاضی اش اشتباه گرفته اند، همانطور که قدیمی ها انجام می دهند، که تمام گذشته برای آنها جاده ای در حال کاهش نیست، بلکه در عوض، یک چمنزار بزرگ است که هیچ زمستانی به آن دست نمی یابد. برای توییت کلیک کنید
سپس متوجه شدیم که در بالش دوم فرورفتگی یک سر وجود دارد. یکی از ما چیزی را از روی آن برداشت و با خم شدن به جلو، آن گرد و غبار ضعیف و نامرئی که در سوراخ های بینی خشک و تیز شده بود، یک تار بلند موی خاکستری آهنی دیدیم. برای توییت کلیک کنید

بررسی انتقادی ما

«یک گل سرخ برای امیلی» بهترین داستان کوتاه فاکنر و احتمالاً یکی از بهترین‌های تاریخ ادبیات آمریکاست.

تعلیق‌آور و جلب توجه، ناراحت‌کننده و لمس‌کننده است.

و به گونه ای پایان می یابد که احتمالاً انتظار ندارید.

که مطمئناً در شرایط عادی آنطور که باید به آن واکنش نشان نخواهید داد.

چناچه در این مطلب کلمه ای یا حروفی استفاده شده است که از نطر شما مشکل دارد در قسمت نظرات به ما اطلاع دهید
خروج از نسخه موبایل