حوادث

پسر جوان بخاطر ارث پدری برادرش را فلج کرد / در خواست قصاص برای برادر بستنی فروش + جزییات

پسر جوان بخاطر ارث پدری برادرش را فلج کرد / در خواست قصاص برای برادر بستنی فروش + جزییات

به گزارش رکنا، رسیدگی به پرونده از 27 مرداد  ماه سال 1402 به دنبال وقوع درگیری خونین در مغازه بستنی فروشی در خیابان مهرآباد آغاز شد.شواهد نشان می داد درگیری میان دو برادر به نام های کریم و اکبر در مغازه بستنی فروشی پدری شان به خون کشیده شده و کریم 55ساله از ناحیه گردن به شدت آسیب دیده و به بیمارستان منتقل شده است.

کریم تحت عمل جراحی قرار گرفت. اما  پزشکان اعلام کردند وی از ناحیه نخاع آسیب دیده و پاهایش فلج شده است. وی پس از بهبودی نسبی  و ترخیص از بیمارستان از برادر 35ساله اش شکایت کرد.

اعتراف به درگیری

با این شکایت اکبر بازداشت شد و به درگیری خونین با برادر بزرگش اعتراف کرد. وی گفت: پدرم  سالها مغازه بستنی فروشی داشت و من از نوجوانی پیش او کار می کردم. یکسال قبل پدرم فوت کرد و من بستنی فروشی را اداره می کردم. اما برادر بزرگم سر ناسازگاری برداشته بود و می گفت باید بستی فروشی را بفروشیم و ارث پدری را تقسیم کنیم.

وی ادامه داد: من در مغازه کار می کردم ونمی خواستم  مغازه بستنی فروشی را که یادگار پدرمان  بود بفروشیم. ما سر همین موضوع با هم اختلاف داشتیم و چندبار با هم درگیر شده بودیم.

آخرین بار من در مغازه  در حال گرفتن آبمیوه برای مشتری ها بودم که کریم با چوب وارد مغازه شد .

او یکباره  شیشه های مغازه را شکست و به یخچال  ضربه زد.

او می خواست مرا بزند که جاخالی دادم .سعی کردم با کاردکی که بستنی درست می کردم  از خودم دفاع کنم که کاردک ناخواسته به گردن برادرم  خورد و موجب آسیب به نخاع او شد.وقتی برادرم روی زمنی افتاد فورا با اورژانس تماس گرفتم .

با اعتراف متهم و تکمیل تحقیقات ،پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

در دادگاه

در ابتدای جلسه کریم که با واکر به دادگاه آمده و به سختی  قادر به راه رفتن بود، در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: من درخواستم قصاص برادرم را دارم و به هیچ قیمتی حاضر به مصالحه نیستم. او زندگی مرا تباه کرد و باید مجازات شود.

وقتی متهم روبه روی قضات ایستاد اظهارات قبلی اش را تکرار کرد و گفت: من قصدم آسیب رساندن به برادرم نبود و فقط می خواستم از خودم دفاع کنم. باور کنید وقتی برادرم با چوب به مغازه ام حمله کرد ترسیده بودم. کاردک در  دستم بود و  مدام به این طرف و آن طرف می رفتم تا چوب به سر و صورتم برخورد نکند. در این حین کاردک  ناخواسته به گردن برادرم خورد.من پشیمانم و تقاضای بخشش دارم.

در پایان جلسه، قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.

 

 

 

منبع :رکنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا