حاشیه

فرح: از خدا می‌خواهم که هیچ‌وقت آن روز پیش نیاید که در مقام نیابت سلطنت انجام وظیفه کنم

فرح: از خدا می‌خواهم که هیچ‌وقت آن روز پیش نیاید که در مقام نیابت سلطنت انجام وظیفه کنم

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، همزمان با افتتاح سومین مجلس موسسان در ۲۸ مرداد ۱۳۴۶ که به منظور اصلاح مواد قانون اساسی برای تعیین نیابت سلطنت تشکیل شده بود، مجید دوامی سردبیر مجله‌ی «زن روز» گفت‌وگویی را با فرح به عنوان نایب‌السلطنه‌ی آتی انجام داد. در ادامه بخش‌هایی از این گفت‌وگو را به نقل از «زن روز» مورخ ۱۱ شهریور ۱۳۴۶ می‌خوانید:

مثل این‌که دنیا و تاریخ به زندگی علیاحضرت به چشم افسانه می‌نگرد. در هفته‌ی اخیر که مجلس موسسان تشکیل شده تا راه تفویض یکی از بزرگ‌ترین ماموریت‌ها و مسئولیت‌های مملکتی را به علیاحضرت هموار کند و همچنین جشن‌های تاج‌گذاری چهارم آبان‌ماه که در پیش است تا علیاحضرت به عنوان اولین زن در دوره‌ی تاریخ ۲۵۰۰ ساله‌ی شاهنشاهی ایران تاج‌گذاری فرمایند، مطبوعات و مردم دنیا و ایران با حالتی شاعرانه و گاه حماسی می‌گویند سرنوشت شهبانو فرح در تاریخ جهان یک سرنوشت استثنایی است. هشت سال پیش یک دانشجوی ساده بودند که ابتدا مورد توجه شاهنشاه آریامهر قرار گرفتند و ملکه‌ی کشور شدند و یک سال بعد انتظار ۲۰ ساله ملتی را برآوردند و به شاه و کشور ولیعهد اهدا کردند و حالا پس از هشت سال که از همسری شاهنشاه و مادری ولیعهد می‌گذرد وظیفه و مقامی به ایشان محول می‌شود که بعد از مقام سلطنت، بزرگ‌ترین مقام‌های مملکت است. از این مهم‌تر بعد از هشت سال ثابت می‌شود که پادشاه یعنی سررشته‌دار حیات کشور بیش از هرکس دیگر به علیاحضرت اعتماد دارند به قسمی که رشته‌ی دوام و استمرار مقام سلطنت را که بستگی به حیات سیاسی شاهنشاهی ایران دارد به کف کفایت ایشان می‌سپارند و با این همه دنیا به خود می‌گوید: «آیا این همه ترقی و ارتقای مقام برای یک زن حقیقت دارد؟» آیا در تاریخ جهان زنان دیگری هم بوده‌اند که تقدیر و سرنوشت آنان را در چنین راه‌های شکوهمندی پیش برده است؟ احساس شخصی علیاحضرت درباره‌ی این قضاوت‌ها و اظهارنظرها چیست؟ خود معظم‌لها در قبال این ترقیات و پیشامدهای زندگی چگونه می‌اندیشند؟

همین‌طور است. شاید مردم دنیا حق داشته باشند که این حوادث را فانتزی و افسانه بپندارند و تصور کنند که قصه‌ای از زندگانی یک ملکه با خیال‌پردازی‌های یک نویسنده به وجود آمده است. شاید تعجب‌آور باشد که اگر بدانید من هم مثل شما و دیگران گاه به این سرنوشت و تقدیر به چشم افسانه می‌نگرم.

من مثل سایر افراد ملت قصد شاهنشاه را مبنی بر تفویض مقام نیابت سلطنت به خودم در روزنامه خواندم، یعنی همان روز که نخست‌وزیر در این باره با پارلمان حرف زده بود و مذاکرات مجلس منتشر شد، من هم آن را خواندم. از نظر نیابت سلطنت من اکنون هیچ مقام و مسئولیتی ندارم زیرا که این مقام مربوط به امروز و زمان حاضر نیست و من بارها به خودم گفته‌ام که اگر خدای نکرده روزی این اتفاق بیفتد که من باید مسئولیت خود را به مرحله‌ی اجرا درآورم، چه واقعه‌ایست؟

از خداوند می‌خواهم که هیچ‌وقت آن روز پیش نیاید که من در مقام نیابت سلطنت بخواهم انجام وظیفه کنم، زیرا به طوری که اعلیحضرت فرموده‌اند، ایفای این وظیفه از طرف من موقعی پیش می‌آید که خدای نکرده اعلیحضرت در زندگی ما نباشند و ولیعهد هم به سن قانونی ۲۰ سالگی که سن پادشاهی است، نرسیده باشد. آرزوی من به عنوان یک همسر و بعد به عنوان یک ایرانی این است که هرگز این روز برای ما نرسد، زیرا حتی گفتنش هم مشکل است، اما به هر حال در مقابل حوادث بزرگ هر انسانی از جلد عادی و روزمرده‌ی خود بیرون می‌رود، زیرا که مسئولیت نیابت سلطنت یک واقعه‌ی مملکتی و حتی بین‌المللی است. از این‌ها گذشته اهمیت بیش‌تر این قضیه در این است که بعد از سالیان دراز در تاریخ ایران زنی تاج‌گذاری می‌کند و همان‌طور که شاهنشاه فرمودند این حق که همیشه به مرد تعلق داشت اکنون به زن هم اعطا می‌شود.

اما برای خود من – به عنوان زنی به نام فرح – به عنوان یک انسان و یک مادر – سوای مقام و عنوان ملکه بودن – احراز مقام نیابت سلطنت چیزی نیست که به «من» چیزی بیفزاید و یا از آن چیزی کم کند. مراسمی است که در هر سلطنتی اتفاق می‌افتد و هر زنی که همسر پادشاه باشد و ولیعهد به دنیا آورد ممکن است این مراسم در زندگی‌اش پیش آید.

از نظر من، زندگی، تمام سال‌های عمر من است – تمام سال‌های عمر که بوده و از این پس خواهد بود. تمام سال‌هایی که من یک دختر عادی – و یک دانشجوی ساده بودم که می‌خواستم مهندس بشوم و بعد پیش آمد و همسر پادشاه شدم.

تمام سال‌هایی که مثل هر زنی در خانه‌ام که خانه‌ی پادشاه است، خانه‌داری کرده و می‌کنم – بچه‌داری کرده و می‌کنم و در غم و شادی همسرم شریک بوده و هستم – همه‌ی این‌ها به اضافه‌ی سال‌هایی که در پیش است مجموعه‌ی عمر مرا تشکیل می‌دهد و حالا تاج‌گذاری کردن هم فصلی از آن است که بنا به حکم وظیفه و امر شاهنشاه مسئولیت آن را می‌پذیرم.

پس از تاج‌گذاری آخر کار نیست، مثل دانشجویی نیست که بگوییم به مرحله‌ی آخرین تحصیلات خود رسیده و حالا دارد درجه‌ی دکتری می‌گیرد و به حد نهایی می‌رسد، ابدا. برای من زندگی و وظایف آن ادامه دارد و قضاوت مردم و تاریخ درباره‌ی من در حقیقت بستگی به قضاوت درباره‌ی مجموعه‌ی زندگی‌ام دارد.

اگر قضاوت تاریخ و مردم در حق زندگانی من مثبت و مقبول باشد در این صورت موجب احساس خرسندی باطن و قلبی‌ام خواهد شد زیرا که نزد خداوند سربلند. خواهم بود که وظایف انسانی و مملکتی خود را به انجام رسانیده‌ام و دین خود را ادا کرده‌ام. در آن روز دومین تاج‌گذاری من پیش خواهد آمد و آن تاج‌گذاری روحی و معنوی است که ناشی از رضایت وجدان است.

در آستانه‌ی تشکیل پارلمان و با توجه به این‌که بار دیگر عده‌ای از خانم‌ها به احراز مقام نمایندگی ملت موفق شده‌اند، این مطلب مورد توجه قرار گرفته که پایه‌های واقعی آزادی و تشخص اجتماعی زن بر چه مبنایی استوار است؟ آیا وزیر و وکیل شدن زن غایت مطلوب است یا این‌که جامعه‌ی نسوان برای احراز آزادی و تساوی و شخصیت مستقل و ترقی نهایی باید از برنامه‌های دیگری نیز تبعیت کند؟

موضوع جالبی را مطرح کردید. البته موفقیت خانم‌ها در قسمت کسب آزادی‌های سیاسی برای ما باعث خوش‌وقتی است، زیرا حقی که نداشتند – ولی حقا می‌باید از آن بهره‌مند می‌شدند – به ایشان داده شد و راه برای ترقیات زن مفتوح گردید. ولی ناگفته نماند که در میان هر ملتی انواع و اقسام کارها هست که همه اهمیت و احترام و ارزش دارند و نمی‌شود گفت که کدام‌یک مهم‌تر از دیگری است. مثلا آیا مقام پرستاری مقام کم‌ارزشی است؟ آیا مقام معلمی مقام کوچکی است؟ آیا اگر زنی نقاش باشد یا خواننده‌ی اپرا باشد و یا موسیقی‌دان باشد مقام کم‌اهمیتی دارد؟ ابدا… اما نمی‌دانم چرا در مملکت ما شاید به علت رفتار مخصووصی که مردم نسبت به وزیر و کیل داشته‌اند – همه فکر می‌کنند که به وکالت و وزارت رسیدن بزرگ‌ترین هدف زندگی هر شخصی باید باشد و مردم به این مقامات احترام خاص می‌گذارند. البته وزارت و وکالت مسئولیت بزرگی است و احترام آن به جای خود باقی ولی من همیشه می‌ترسیدم که مبادا این تب – بعد از اعطای حقوق سیاسی به زن – به جان خانم‌ها هم بیفتد و فکر کنند زن به آزادی سیاسی رسید تا فقط وکیل و وزیر بشود یا برای این‌که زنی در چشم جامعه و مردم مهم بشود حتما باید بشود خانم وزیر یا خانم وکیل، در حالی که به نظر من کسی در جامعه مهم و مورد احترام است که کار مهمی برای مردم انجام داده باشد و مردم او را قابل احترام بدانند.

در جامعه کارهای مهم و با ارزش بسیار هست، ولی متاسفانه خانم‌ها هنوز به طور کافی و لازم به سوی این مقامات رو نیاورده‌اند و امیدوارم روزی برسد که مردم فقط وکیل و وزیر شدن را مهم و غایت آرزوی ترقیات شخصی تلقی نکنند. خودتان می‌دانید که در اروپا برای یک موسیقی‌دان، یک پرستار خوب، حتی یک منشی زبردست و آزموده چقدر احترام و ارزش قائل‌اند و مردم هنرمندان را بیش‌تر از همه می‌شناسند و می‌ستایند. در مملکت ما نیز مردم باید یاد بگیرند که به تمام طبقات، به تمام صاحبان مقام‌ها که خدمت‌گزارند و وظایف ملی و انسانی خود را انجام می‌دهند به طور یکسان احترام بگذارند و ذهن آن‌ها فقط متوجه به قسمت سیاسی نباشد. فکر می‌کنم با گذشت زمان و آموزش کافی، مردم کم‌کم متوجه خواهند شد که کسی در چشم جامعه محترم و لایق تحسین و سپاس‌گزاری است که وظیفه‌ی مسئولیت خود را در هر کاری که هست انجام بدهد و در حقیقت ایفای وظیفه مهم است نه داشتن عنوان و مقام.

به نظر من حتی یک مادر خوب بودن و در خانه ماندن و فرزندان مفید به جامعه تحویل دادن به نوبه‌ی خود بزرگ‌ترین مسئولیت‌هاست و مردم باید به یک مادر شایسته هم مثل یک فرد صاحب‌ مقام احترام بگذارند. مقصود این است که تمام کارهای مفید و شرافتمندانه برای گرداندن امور یک جامعه مهم هستند و هر شخصی در هر مقامی باید احترام و اهمیت خود را داشته باشد و اگر کسی در هدف‌های سیاسی موفق نشد نباید نا امید شود و تصور کند که دیگر کار قابل احترامی در مملکت برای او وجود ندارد…

۲۵۹۵۷

منبع:خبرآنلاین

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا